M | F | S

My Favorite Stuff

M | F | S

My Favorite Stuff

Non Non Biyori Repeat - Ep 07

Non Non Biyori Repeat - Ep 07






وای، نمی دونید من چقدر سوژه شیرجه زنی تو آب رودخونه رو دوست دارم .. یا آب دریا یا هر چیزی که به چنین سناریویی مربوط بشه .. هیچ وقت صحنه هایی مثل پریدن نارو از انیمه Barakamon به درون آب رو فراموش نمی کنم. بحث سر اپیزود ساحلی نیست .. درسته که اپیزودهای ساحلی رو هم دوست دارم ولی پریدن درون آب یه جور شجاعت کودکانه و لذت بخش واسم داره که می تونم هر لحظه خودم رو به جای اون کارکتر بذارم و دلم بخواد باهاش بپرم. زیبایی این اپیزود و جریان شیرجه وقتی بالا میره که هوتارون اینطور به اطرافش نگاه می کنه و به چیزهایی که دست پیدا کرده خیره میشه .. چه دوستای خوبی پیدا کرده، ینکه در چه محیط لذت بخشیه و هر چیز دیگه ای از جلوی چشم هوتارون تو اون لحظه عبور کردند و ما از اون بی خبریم .. از جمله لحظه های خاص و بهتر انیمه های فصله که هر جایی نمیشه باهاش روبرو شد .. سکوت، خیره شدن به آب و بعد شیرجه ای به داخل رودخونه .. با شجاعت تمام!

بجز سناریوی کلی یه بار دیگه تونستیم هیکاگه رو ببینیم .. خواهر رن چون، خواهری که در عین با شباهت بودن به کوزو نه و رن چون ، تفاوت های زیبایی باهاشون داره .. و البته جریان "بابو بابو" گفتن هاش شاهکار لحظه ای اپیزود بود. رن چون چه بامزه تونست هیکا نه رو مجبور به بابو بابو گفتن بکنه ... و من فکر نمی کردم حتی وقتی رن چون حضور نداره، هیکاگه به بابو بابو گفتن هاش ادامه بده. لحظه خنده دار که نیازی به اشاره نداره و واقعاً معرکه بود .. جایی که هوتارون با نگاهی خیره به "بابو بابو" گفتن های هیکاگه ماتش برد. یه صحنه ناب Non Non ـی رو به راحتی با هم دیدیم. هر چند من فکر می کنم نگاه هوتارون بیشتر از جهت کنجکاوی بود و اون حس عجیب و غریب بودن هیکاگه نبود که به سرش خطور کرده بود. هوتارون قبلاً ثابت کرده که شخصیتی ساده ست ولی خب، هیکاگه این حرفا سرش نمیشه و بهرحال معذب شد و از خجالت در رفت.

بازم یه عالمه صحنه طبیعت داشتیم .. واقعاً هر چی تو دل طبیعت این روستا می چرخیم، بیشتر عطش گشت و گذار رو درونش پیدا می کنیم .. هر روزش یه چیز تازه داره و حتی الانم فکر می کنم شاید ده برابر چیزهایی که تا بحال دیدیم، چیزهای جدیدی وجود داره و هنوز که هنوزه می تونیم انواع لحظات خوش رو در دل این جنگل به چشم ببینیم. این اپیزود لحظه رفتن به ایستگاه اصلی اتوبوس ها و البته دیدن اون چشمه آب خوردنی فوق العاده بود. خیلی حس بامزه ای داشت .. یه چشمه سر راهی که هیچ کس دور و برش نیست و آب همینطور به ظرف های مردم سرازیر میشه .. ظرف هایی که اونا بعداً ، بعد از یک کار سخت روزانه به دنبال برداشتنش میان و اونو برای خانواده های خودشون می برند .. یه حس قشنگ روستایی! و حس قشنگ روستایی دیگه ای که قبلاً چند بار درون این انیمه دیدیم، همون جریان خرید سر راهی شونه که میوه ها رو روی زمین میذارن و بقیه با گذاشتن پول، میوه مورد نیاز خودشونُ بر می دارن ... اینم یکی از لحظات دوست داشتنی واسه منه.

شاید لحظه دنبال کردن سنجاقک یه لحظه خیلی کوتاه بوده باشه ولی تاثیر دلپذیر خودش رو میذاره؛ کیه که نخواد با رن چون اینجوری بدو بدو به دنبال یه سنجاقک بره؟! چشم آدم رو نوازش می داد و حس آرامش بسیار خوبی درون اون صحنه بود و به دل مینشست .. میشه از محتویات دیگه ی اپیزود هم حرف زد ولی به این خلاصه می کنم که جریان دوستای هوتارون رو دوست داشتم و امیدوارم در آینده ... شاید خیلی دور، بتونیم دوستاشو تو روستا ببینیم .. عکسای قشنگی واسشون فرستادیم .. بعید نیست که اونا دلشون به سراغ این روستا پر بزنه و یه بار با همدیگه به روستا بیان .. یه اپیزود خیلی قشنگ و جالب میشه.


صحنه هایی از اپیزود :

- منظره رودخونه و تو آب بودنشون :



- پل خاطرانگیزیه .. هم بخاطر OP فصل اول و هم بخاطر این اپیزود :



- دوستای هوتارون :




- عروسک مامان چه ناز (!) بود.



- عروسک بازی شون :


- بابو بابو بکن دیگه!



- لحظه ای خجالت آوری که تا آخر عمر از ذهن هیکا نه پاک نمیشه :





- یه منظره خوش رنگ :



- نشستن روی سنگ و انار خوردن :



- لحظه فوق العاده ی رفتن کنار آب چشمه :





- دویدن دنبال سنجاقک :



- و لحظه شیرجه ی آخر :



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد