M | F | S

My Favorite Stuff

M | F | S

My Favorite Stuff

Alien Covenant 2017 - Prometheus 2012

Alien Covenant 2017 - Prometheus 2012




برای من که عاشق و شیفته بازی و نوع دیالوگ گویی مایکل فسبندر هستم، طبیعتا این دو فیلم می تونست هیجان انگیز و قابل اکتشاف باشه و راستش چند سال جلوی چشمام خاک خورده بودن تا اینکه امروز بالاخره بخاطر این دو هفته ای که رست هستم، از سر بیکاری پای فیلم نشستم. به امید اینکه سر فیلم اول یعنی Prometheus  خوابم نبره و می ترسیدم فیلم کسل کننده ای باشه. ولی برخلاف تصورم، از همون لحظه اول مجذوب پلات و روند پیشروی داستان شدم و البته سوالات زیادی درون ذهنم شکل گرفت. سوالاتی که شاید تا آخر داستان به خوبی جواب داده نشدن ولی بازم باعث نشد از مسیر و نوع حرکت داستان لذت نبرم.

خصوصاً بخش اصلی و دلیل دیدن این فیلم برای من مثل همیشه خوش درخشید. فسبندر به راحتی به صدر لیست بازیگران محبوب من در سال های اخیر رفته و این اواخر هم که بازیش رو در فیلم The killer اثر دیوید فینچر پسندیده بودم. فیلمی که باز هم مثل Prometheus خیلی مورد پسند منتقدین قرار نگرفته. یه سری ایرادات مسخره بهش گرفته میشه؛ مثلاً اینکه چرا افراد برگزیده و داشمندان نخبه ای مثل اینا چرا به این اشکال احمقانه می میرن. ولی خب دیگه بخوایم اینقدر جزییاتی گیر بدیم، به هرچیزی میشه گیر داد. این موضوع من رو اذیت نکرد. چیزی که واضحه اینه که توی یه فیلم دلهره آور این شکلی، قطعاً مرگ کارکترها دونه به دونه رخ میده و حالا احمقانه یا غیراحمقانه پیش میاد. انتظار دارید مرگ این کارکترها با شکل هوشمندانه ای رخ بده؟ واقعا این ایراد و خرده رو درک نمی کنم.

جلوه های بصری، مناظر زیبا و روی رفته لوکیشن ها و ساختمون ها و مجسمه ها و پرداخت به موجودات فضایی بسیار باب میلم بود و حس اسرارآمیز جذابی برام بوجود آورد که این حس رو ستایش می کنم. قابلیت خوبی درون فیلم وجود داشت از اینکه شخصیتی ربات مانند مثل دیوید رو به بهترین شکل از این فیلم ماندگار می کنه. خاطرانگیز بودن این دو فیلم می تونه بخاطر این شخصیت و الخصوص بازی فسبندر باشه که فکر نمی کنم بقیه کارکترها رشد و یا تحول جالب توجه ای به نسبت اون داشتند. همینکه به تنهایی کل دو فیلم رو روی دوشش حمل کرد نشون میده که کارکتر خوش پرداختی بوده. سطحی نبود و میشد درباره تغییر و تحولات اون فلسفه های مختلفی به زبون آورد و ازش بحث های جالب انگیزی درباره آفرینش و موضوعات این چنینی درآورد.

خیلی طرفدار Jump scare ها نیستم ولی توی این فیلم اونا اذیتم نکردن و تقریباً قابل پیش بینی بودن. میشد از حدس زد که الان قراره مرگ فلانی رخ بده. و پلات تویست انتهای کاوننت رو هم کمابیش فهمیده بودم و می دونستم قراره چی رو ببینم ولی باز هم ... خیییلی لذت بخش بود. پایان بندی فیلم دوم رو خیلی باب میلم دیدم و ازش راضی بودم. حالا بقیه فیلم های سری رو هم یه ریواچ میزنم که سری رو کامل دوباره دیده باشم.

روی هم رفته روز خوبی رو با دیدن این دو فیلم سپری کردم و بخاطرش چند فیلم فضامحور دیگه هم دانلود کردم که ببینم.


Beginners 2010

Beginners 2010


فیلم عاشقانه دلچسبی بود.


واقعاً مدت طولانی ای میشد که اینطور درون فیلمی فرو نرفته بودم و احساس می کنم برام فیلم ماندگاری میشه. خصوصاً از لحاظ صحنه های عاشقانه که خیلی وقت بود دلم می خواست حداقل توی فیلم چنین لحظاتی رو ببینم. انس و صمیمیت تو شخصیت اصلی و نوع شکل گیری رابطه شون برای من واقعا دوست داشتنی بود و اینکه هر لحظه احسای می کردم این رابطه می تونه به طرز غمگینی از هم بپاشه، منظره فیلم رو برام ملموس تر می کرد. گاهی فیلم ها نزدیک به قلب آدم از آب در میان. و شاید بخاطر تجربیات شخصی من بوده باشه و کس دیگه ای که پای فیلم می شینه، نتونه مثل من و به شکلی که من با این فیلم انس گرفتم، باهاش انس بگیره. هر کسی به سبک خودش و با تجربیات خودش درون یک فیلم فرو میره.


و مدتی بود از ایوان مک گرگر چیزی ندیده بودم و همیشه دلم می خواست ملانی لوران بجز فیلم تارانتینو که بارها ریواچش کردم، چیز جدیدی ببینم. اینجا هم حقیقتا زوج جذاب و خوبی برای ایوان بود. و البته کریستوفر پلامر که فکر نکنم ازش چیزی دیده باشم و اینجا واقعا کارش رو دوست داشتم. روی هم رفته تیم بازیگری رو بسیار دوست داشتم. و خب از یه فیلم چه انتظار دیگه ای دارم؟ نزدیک به دلم بود و حسابی برام لذت بخش پیش رفت. فکر می کنم بتونم برای ریواچ سراغش برگردم. باید ببینم در آینده چی میشه.






Recently Seen

بعد از سال ها تونستم اکانت قدیمیم توی Imdb رو به طریق عجیب و غریبی برگردونم و چون مدتی هست که حس فیلم بینی درونم برگشته، تصمیم گرفتم یکی دو خطی به فیلم هایی که می بینم اشاراتی کنم و به یاد قدیم کارایی که دیدم رو لیست کنم.


Palm Trees and Power Lines

2022

بدون هیچ شناخت و آشنایی خاصی سراغش رفتم. طریقه آشنایی دو شخصیت شیرین و دوست داشتنی ولی در عین حال نامتعارف و ناخوشایند به نظر می رسید. و اصلاً پیش بینی نکردم که قراره به چه سمتی بره. بهرحال صحنه های ناخوشایند جالب توجه ای توی نیمه دوم داشتیم که باعث شد حداقل فیلم رو فیلم متفاوت و غیر پاستوره ای بدونم. روی هم رفته از تماشای این فیلم راضی بودم.

6.5/10


Fracture

2007

جریان همیشگی تبدیل آنتونی هاپکینز به یک مغز متفکر و حیله بازی بی رقیب که هرچند به هاپکینز حسابی می خوره و سرگرم کننده ست ولی باید دیر به دیر دیده بشه تا قدرش دونسته بشه. دیدن رایان گازلینگ جوونتر هم در نوع خودش جالب بود. روی هم رفته هر چند سرگرم کننده ولی گاهاً کسل کننده هم میشد و بازم چشم بسته سراغش رفته بودم و نسبتاً راضی بودم.

5.5/10


The Pianist

2002

از جمله فیلم هایی که از سال ها پیش اسمش رو می شنیدم و به عنوان یه فیلم بین نسبتاً حرفه ای همیشه برام سوال بود که هیچوقت سراغش نرفتم و حالا که رفتم باید بگم، خوب و قشنگ و دلپذیر بود. کم و بیش میشد داستان رو پیش بینی کرد ولی بهرحال از بازی آدرین برودی لذت بردم و دلم خواست بیشتر ازش فیلم ببینم.

7.5/10


و همین لحظه

در حال دیدن Down By Law. با بازی تام ویتس عزیزم هستم. باید جالب باشه.

The Mule - 2018

The Mule - 2018





اینکه کلینت ایستوود در سن 89 سالگی قادره به این خوبی من رو مقابل هنر خودش چه به عنوان کارگردان و چه به عنوان بازیگر میخکوب کنه چقدر فوق العاده ست! مدتی میشد که دیدن فیلمی اینقدر منو برای نوشتن قلقلک نداده بود و چه خوش لذتی بردم از این دیدن این فیلم! 


فیلم در عین داشتن داستانی گیرا تلفیقی خاص و جالب از سناریوهایی بود که معمولاً و تو حالت عادی دیدنشون رو متصور نمیشیم. بودن یک پیرمرد در کنار گنگ های معامله مواد و استفاده از اون به عنوان راننده مثال خوبی واسه این موضوع هست! همین به تنهایی کلی لحظه بامزه و در عین حال خاص بوجود آورده بود.  اینکه ارل چطور در حین رانندگی دنیای خودش رو داشت؛ آواز می خوند، حرف دلش رو راحت به هر غریبه ای میزد، برخوردش با دار و دسته های مکزیکی و اینکه چطور دل اونا رو نسبت به خودش نرم می کرد، یا برخوردی که با انواع گرایش ها و یا نژادهای مردم داشت ... همه و همه به بهتر پذیرفتن کارکتر ارل و فرو رفتن در دل اینکه چه در سر این پیرمرد می گذره کمک می کردند. و در عین اینکه می دونستیم این پیرمرد در حق خانواده خودش خوب نبوده بازم ته دلمون می خواستیم با اونا باشه و سرانجام شیرینی در انتظارش باشه. و همین امیدواری در مورد کار خلافی که ارل داشت انجام می داد هم صدق می کنه؛ دلمون می خواست در نهایت به پای میله های زندان نرسه و همینجوری خوش و خرم محموله هاش رو طی کنه ولی خب ... !


گری کوپر و یا بازیگرای دیگه فیلم آنچنان تاثیر خاصی روی نظر من درباره فیلم نداشتند و حقیقتاً بار کلی فیلم بر روی دوش کلینت بود. مثلاً گری رو میشه در جاهای دیگه بهتر تصور کرد ولی اینجا حس می کردم که هر بازیگر دیگه ای بود می تونستم شخصیت رو بپذیرم و باهاش کنار بیام. و اینکه یک کارکتر بار کل فیلم روی دوشش باشه لزوماً چیز بدی نیست. خصوصاً وقتی این کارکتر به خوبی پرداخت شده و دست بازیگر قهاری مثل کلینت سپرده شده. کلینت نشون داد که هنوز هم میمیک های خشن و چهره درهم رفته اون می تونه بیننده رو به وجد بیاره.


نمی دونم چقدر دیگه می تونیم کلینت رو در کنار خودمون داشته باشیم ولی من که از بیشتر و بیشتر دیدنش استقبال می کنم. ناسلامتی یک اسطوره ست. و کاش وقت بشه یه سر به کارهای قدیمی ترش هم بزنم و اونا رو واسه خودم ماراتون بزنم.