Silk Stockings (1957)
به اینکه فرد آستر تو این فیلم کمی پیرتر از همیشه به نظر میرسه و کلاه تاپ
خودش رو بر سر نداره توجهی نکردم و مثل همیشه لبخند و رقص زیبای اون رو در
آغوش گرفتم. احساس خوب همراهی با یک کار موزیکال دلخواه اونم با حضور فرد
آستر همیشه یه چیز ناب و دوست داشتنیه و می تونه به یک روحیه نامناسب کمک
کنه!
از خوبی های این اثر میشه اشارات کوچولوی فیلم به تنوع
موسیقیایی روسی و خصوصاً باله و امثالهم اشاره کرد که من رو یاد چایکوفسکی
انداخت و هوس کردم نمایش باله ای رو دوباره ببینم. سید شریس در نقش یک
سرباز و در عین حال رقاص وقار خوبی رو به نمایش می کشه و زوج مناسبی برای
فرد به نظر می رسه. وقتی بحث زوج بندی در قبال فرد میشه قطعاً همیشه حرف
اول رو جینجر راجرز میزنه ولی خب برای تنوع هم که شده شریس به میدون وارد
شده بود و خوب تونست مخاطب خودش یعنی من رو مجذوب کنه.
نیمه اول
فیلم پر از تشنگیه؛ تشنگی برای قطعه ای موزیکال ولی خب نیمه دوم این فقدان
رو جبران می کنه و ما رو با لحظات فوق العاده خوبی از فرد و همبازیان خودش
روبرو می کنه؛ خصوصاً رقصی که از اون ویدیوهایی رو گذاشتم و با شخصیت
یوشنکو صورت می گیره احساس جذابی داشت و طراوت اثر رو به پوست آدمی وارد می
کنه.
روی هم رفته فیلم دلچسبی بود. فکر می کنم بعدش به سراغ یه
اثر از جین کلی برم ولی قطعاً و بدون شک دیدن آثار موزیکال رو طی روزهای
آینده ادامه میدم.
The Suspended Step of the Stork - 1991
گام معلق لکلک
How many borders does one have to cross... to find himself at home
آدمی باید چندین مرز را پشت سر گذارد ... تا خانه خود را بیابد؟!
خلاصه داستان : "الکساندر" که گزارشگر تلویزیون است چند روز را در شهری مرزی کار می کند، جائی که پناهنده های زیادی از آلبانی، ترکیه و کردستان را در خود جای داده است. در بین آنها متوجه پیرمردی می شود و تصور می کند او سیاستمدار مهم یونانی است که چند روز قبل ناپدید شده. در آتن او از همسر سیاستمدار می خواهد تا او را شناسایی کند و ...
تا این لحظه، از تئو آنگلوپولوس تنها فیلم Trilogy: The Weeping Meadow رو دیده بودم؛ فیلمی که تاثیر عمیقی روی من گذاشته بود و بارها و بارها در طول سالیان گذشته به یاد و خاطره اون فیلم افتاده بودم. شاید بخشی از این تاثیر به Eleni Karaindrou و موسیقی اعجاب انگیزی که اون در خلقش سنگ تمام گذاشته مرتبط بوده و همین باعث شد که هوس دیدن اثر دیگه ای از آنگلوپولوس با همکاری این آهنگساز رو بکنم. نتیجه تا حدود زیادی به چیزی که انتظار داشتم نزدیک بود و شاید امتحان کردن سه گانه Borders/مرزها برای شروع کاملاً تصادفی بوده باشه. بهرحال Eleni Karaindrou همکاری بلندی رو با این کارگردان داشته و میشد دست به روی هر اثر دیگه ای ازش گذاشت.
تصور می کردم با شناخت مختصری که از تئو تا این لحظه داشتم میشه سطح انتظارات رو بالا برد؛ و به این خیال بودم که نگاه خیره کارگردان به موضوع پناهندگان، کسانی که به دنبال رهایی، آزادی و در نهایت رسیدن به خوشبختی هستند می تونه به زیبایی هر چه تمام تر انجام بگیره؛ کاری که آنگلوپولوس در فیلم The Weeping Meadow به شکلی خارق العاده انجام داد این بود که با استفاده از کمتر دیالوگی داستانی تلخ و شیرین ولی در هر صورت زیبا رو به تصویر کشوند و اینجا هم اون احساس بار دیگر در وجود بیننده ظهور پیدا می کنه؛ سکانس های بلند و کش دار از چهره مردم پناهنده، که حالا دیگه با رسیدن به این نقطه از زندگیشون امیدی به پیشروی و رسیدن به اون رویای شیرین ندارند و در بن بستی ناخوشایند گرفتارند، و چهره الکساندر، در مقابل اتفاقاتی که در طول این سفر به چشم می بینه، و البته آکاردئون هایی که در پس زمینه بارها و بارها نواخته میشه؛ سازی که غم نهانی رو در درون خودش داره و به هنرمندانه تر شدن سکانس های فیلم کمک بسیاری می کنه.
در نهایت فیلم رو دوست داشتم .. فیلم از نظر من قابل لمسه؛ شاید این لمس با کمی زخم و دل گرفتگی همراه باشه ولی در هر حال، میشه باهاش به درون دل بعضی از کارکترهای رنج کشیده پا گذاشت و باهاشون همدردی کرد. شاید در مقابل The Weeping Meadow این اثر رو ضعیف تر بدونم ولی باز هم ارزش دیدن رو داشت و تصور می کنم سه گانه Borders رو به انتها خواهم رسوند. باشد که در انتهای این سه گانه مرز و سدی باقی نمونه ...