Classicaloid - Episode 04
Classicaloid - Episode 04



چه لذت خوبی داره که در حال شنیدن Ave Maria باشی
و بیای سراغ نوشتن صحبتی اپیزودیک از این انیمه.


چیزی که من از این انیمه دوست دارم، بهش رسیدم و فکر می کنم یکی از نقاط قوت کاره اینه که هر کارکتری که وارد انیمه میشه، هر رفتاری که بروز میده یک قاعده و داستانی پشتش داره (گیوزا هنوز مبهمه .. اون بماند.) و اینجا با وجود و ورود فرانتس شوبرت به انیمه میشه باز هم این نکته رو به زیبایی دید؛ اینکه شوبرت بتهوون رو تحسین می کنه، میپرسته و از اون طرف، از موتسارت انزجار داره و حتی با وجود نشناختن کارکترش ولی احساس چندشی ناگهانی بهش قالب میشه همه ریشه هایی در تاریخچه زندگی این موزیسین ها داره و جالبه که با هم نگاهی به برگه ای از گفته ها و شنیده ها در خصوص این کارکترهای تاریخی و اتفاقاتی که بینشون افتاده بندازیم.

اول مرید بودن شوبرت و ابراز علاقه بالایی که از بتهوون از خودش نشون داد .. شوبرت در انیمه بتهوون رو استاد موسیقی و هدف پایانی خودش می دونه ... روح سرگردانیه که باید به مقصود خودش که بتهوون هست برسه .. اما چرا؟! ریشه این دلدادگی به سال 1822 برمی گرده؛ زمانی که گفته میشه انتهای دوران زندگی بتهوون بوده، این دو همدیگه رو ملاقات کردند و بتهوون کار شوبرت رو تحسین برانگیز خونده. و با اینکه آنچنان سابقه ای از اینکه واقعاً چه در بین اونا گذشته وجود نداره ولی به وضوح میشه الهام گیری شوبرت از بتهوون رو در درون آثارش شنید و احساس کرد. پس طبیعتاً داشتن رفتاری پر از عشق از طرف شوبرت نسبت به بتهوون با داشتن چنین تاریخچه ای اصلاً بعید و دور از انتظار نبوده و نگاه انیمه و عوامل ساخت کار نگاه بسیار دقیق و با حوصله ای به نظر میرسه .. چون فرصت گذاشتن و به تحقیق در اینباره و اینکه چه خصوصیاتی به شوبرت بدن مشغول شدن .. این منو به عنوان مخاطب بیشتر مجذوب اثر می کنه.

و در مورد موتسارت کوتاه تر گفته میشه که بعضی از کارهای اولیه شوبرت به حس و حال کارهای موتسارت نزدیک بوده و اینکه یک فلش بکی در انیمه از استاد سالیری، استاد موسیقی شوبرت دیدیم هم اشاره ای به همین موضوع داشت؛ اینکه اونُ مقلدی خوند و اینکه شوبرت با نگاهی کج به کارکتر موتسارت نگاه می کنه دلیلش می تونه خوار شمرده شدن آثارش و مقایسه شدن کارش با موتسارت بوده باشه. قاعدتاً و از لحاظ منطق (و در حقیقت) دو موزیسین در این سطح به هیچ وجه از هم متنفر نمیشند و خب اینجاست که پای کلمه "اغراق" به میون میاد؛ کاری که کارگردان انیمه، یوئیچی و باقی عوامل در به رخ کشیدن اون استاد هستند. و وقتی جایی عشقی رو کاشتید می تونید در کنارش برای بامزه تر شدن فضا تنفر رو هم بکارید .. با وجود چنین موتسارت منحرفی اصلاً هم کار سختی نیست.





[روبرو شدن شوبرت با موسیقی موتسارت!]


حس عجیبی که در مورد کارکترهای انیمه وجود داره برام عزیزه ...

احساسی دلگیر ولی پر جذبه وجود داره؛ من این رو لمس می کنم .. با وجود اینکه انیمه سعی می کنه طنز باشه و گاهی لبخند رو هم به روی لب من مینشونه ولی باز هم وقتی به این فکر می کنم که شوپن، شوبرت و حتی موتسارت ... همه عمری کوتاه داشتند و چه زود بار سفر رو از این دنیا بستند آه حسرتی از نهادم بلند میشه و با خودم میگم اگه این موزیسین ها عمری طولانی تر می داشتند چه قطعات بزرگ دیگه ای خلق می کردند و چه حیــف که اونا به این سرنوشت روبرو شدند. ولی خب جذبه از جایی برمی خیزه که می بینیم با وجود رسیدن اونا تنها به دوره 30 سالگی باز هم آثارشون بی نهایت ماندگار باقی موندن و چه انسان های بزرگی که با شنیدن قطعات اونا الهام گرفتند و در زندگی به موفقیت های بزرگی دست یافتند. درود به این دسته موزیسین فراموش نشدنی!

یکم رفتم به حاشیه ... برگردیم به جاده اصلی!

اپیزود خوبی بود .. شاید یکی از بهترین اپیزودهای انیمه .. چون به خوبی تونستیم یک ترکیب از حضور تمام "موزیک" دارهایی که تا به حال معرفی شدند رو ببینیم. فلش بکی از فرار بتو و موتس هم دیدیم که در نوع خودش جالب بود .. نمی دونم فقط منم یا کلاً محض ترول اون وسط چیزی بود، ولی موندم اون نفر سومی که با موتسارت و بتهوون فرار کرده کیه و آیا قراره اونُ ببینیم یا نه. از طرف دیگه فکر می کنم کم کم وقتشه که باخ رو هم بیشتر ببینیم .. جای ورودش محیاست .. کافیه قدم برداره.

از گوته هم در اپیزود صحبت هایی شد؛ اینکه شوبرت چطور از شعرهای اون استفاده می کرده و خصوصاً شعری که در موردش صحبت هایی شد و تکیه کلام شوبرت، سخن گفتن از اون شعر و مثال دونستن انسان های دنیای انیمه با نوکر و نوچه های شاه اِرل بود، شعر Der Erlkönig که من سراغ سرچ رفتم و به محتوای شعر هم پی بردم ... برام جالب بود و وقتی شعر رو بخونید با توطئه ای که در ذهن شوبرت می گذشت و صحبت از شاه اِرلی که می کرد بهتر آشنا میشید :


کیست که در شباهنگام به گاه باد و طوفان در دل شب میتازد؟
پدری با فرزندش.پسرک را در آغوش میفشارد و
نوید اطمینانش میدهد و گرمش نگاه میدارد.
»پسرکم چرا بدینگونه هراسان چهره ات را میپوشانی؟«»آه پدر مگر شاه ارل را نمی بینی؟
»با تاج و دمش است شاه ارل
»پسرم . تنها اندکی مه است آنجا

»فرزند دوست داشتنی با من بیابا تو بازیهای دل انگیز خواهم کردبر ساحل دسته گلهای زیبا خواهند بودو مادرم لباسهای طلائی فراوان خواهد داشت

»پدر پدر نمیشنوی که شاه ارل
مرا چه قول ها میدهد آهسته در گوشم به نجوا؟
»پسرم آرام باش و آرام بمان
باد است که در برگ های پژمرده غوغا میکند«
»پسرک زیبا تو را سر آن نیست که با من بیایی؟
دخترانم بی تابانه در انتظار تو اندو بر کناره نظاره گر رقص شبانه تو خواهند بودو تو را در گهواره تاب خواهند داد با آوازهای شبانه تا خوابت برباید

»پدر پدر نمیبینی دختران شاه ارل را آنجا
در آن مکان مه آلود؟«
»فرزندم فرزندم بدرستی که میبینمشبیدهای کهنسالند که چنین تیره به نگر می آیند«

»دوستت دارم زیبایی پیکرت چنین مرا می فریبداگر که به اختیار با من نیایی ترا به زور خواهم برد««پدر پدر اکنون شاه ارل مرا گرفته است
آه که بر من آسیب میزند«

پدر هراسان و ترسان اسب را می تازد
فرزند نالان را در اغوش میفشاردسخت و جانکاه به منزل میرسد
در آغوشش فرزند جان داده است


اما بادبادک ها شوبرت رو از ملاقات با بتهوون باز داشتند و به شرق آفریقا فرستادن!

حالا باید دید دوباره کی شوبرت رو خواهیم دید و تو این بین چه اتفاقی در انیمه می افته. موندم که آیا موزیسین جدیدی در راهه یا اینکه حالا به دل اتفاقات و کارکترهای معرفی شده فعلی میریم؟ بهرحال دیدن این جریان جالب انگیز می مونه. حرف های خوبی میشه در مورد اپیزود 4 ام زد و ورود شوبرت به انیمه اتفاق خوبی واسه کار بود .. به خوبی کارکترها رو با هم درگیر کرد و نشون داد که وقتی تعداد کارکترهای انیمه بالاتر بره آنچنان آسیبی به فضا وارد نمیشه .. درسته که شوپن کمتر نشون داده شد ولی خب کارکتری که منزویه با یک حضور کوتاه می تونه خوش بدرخشه.

بگذریم .. منتظر هفته بعدم.

- بامزه بازیِ شوبرت با بچه کوچولوها :



- برخورد جالب هم با سوسکه داشت :