My Movie Challenge - 47 - The Firm - 1993
تاریخ تماشا : 1403/05/13
یعنی حتی وقتی تام کروز در قامت یه وکیل هم ایفای نقش میکنه، یه جایی باید از ساختمون چند طبقه پایین بپره.
فیلم خوبی بود؛ درباره بازیگرهای فیلم، من کلاً حس عجیب و غریبی نسبت به جین هکمن دارم. هم حس میکنم ازش خوشم میاد و هم حس میکنم چهره نچسب و بازیگر نه چندان خوبیه ولی اینجا بهرحال به نقش میخورد و برای من ملموس بود. جدا از اون، بازی تام کروز و خصوصاً اَبی تریپلهورن خیلی برام لذت بخش بود. زوج رومانتیک خیلی باحالی رو توی این فیلم ساخته بودن و من قدم به قدم با حس و حالشون جلو میرفتم. تام کروز هم که ناگفته پیداست حسابی به فیلم جذبه میبخشه و حتی تو اون دهه 90 هم خوب بلد بوده نقش ایفا کنه. من نسبت به نوع دیالوگ گویی، تن صداش و نحوه بازیگریش همیشه حس خوبی داشتم و اینجا هم برام دوست داشتنی بود. یه عنصر خاصی درباره تریپلهورن وجود داشت که توی این فیلم اون رو حسابی معصوم و نزدیک به دل قرار میداد. بجز اونا، بازیگرهای نقش فرعی هم بدک نبودن و روی هم رفته تیم بازیگری مورد پسندم بود.
داستان خیلی عجق وجق نبود و میشد باهاش همراه شد و ایده یک سازمان حقوقی که قوانین و چیزای مشکوک زیادی دور و بر خودش داره و وکیلی که تازه فارغ التحصیل شده و حالا وارد این حیطه میشه، برام جالب توجه بود و تقلا و کلنجاری که اون با این سازمان داشت در نوع خودش جالب بود. و البته که تا یادم نرفته بگم که دلیل دانلود فیلم برای من اد هریس بود که نقشی بسیار فرعی داشت و خیلی به چشم نمیاومد ولی بازم بهرحال نقشش بدک نبود. جدا از چیزهایی که گفتم، فیلم روی هم رفته ارزش یکبار دیدن رو داشت و سرگرم کننده بود و نکته بخصوص دیگه ای نیست که بشه بهش اشاره کرد. (6.5/10)
My Movie Challenge - 46 - Sweet and Lowdown - 1999
تاریخ تماشا : 1403/05/10
طبق روال یکی دوماه اخیر نشستم پای دیدن یک فیلم دیگه از کارنامه بازیگری شان پن و تو همون سکانس اول با چهره وودی آلن مواجه شدم؛ دوزاریم افتاد و گفتم «اوه، این فیلم وودی آلنه؟ خدا رحم کنه» گفتم خدا رحم کنه از این لحاظ که من معمولا با فیلمهای وودی آلن ارتباط نمیگیرم و البته از شخصیتش هم خوشم نمیاد. سالهای قبل هم تلاش میکردم که کمتر توجه ام رو به آثار اون معطوف کنم. ولی حالا ناخودآگاه فیلمی چالش برانگیز پیش روی من قرار گرفته بود و نمیدونستم با چه طیف عواطفی روبرو میشم. خوشم میاد، بدم میاد؟ هرچی که بود بخاطر شان پن گفتم «جهنم و ضرر» و نشستم پای دیدن فیلم.
داستان موزیسینی که اتفاقی با یک دختر لال آشنا میشه و با هم وارد رابطه میشن و بالا و پایین زندگی اون موزیسین و اتفاقاتی که در ادامه می افته و ...
فیلم واقعا دلچسب بود و برخلاف انتظارم واقعا تونستم باهاش ارتباط بگیرم. گرچه نوع روایت یکم برام عجیب بود و نمیدونم چرا آلن میل به این داشته که به حالت یک مستند هر از گاهی افرادی رو بیاره که درباره اتفاقات قصه صحبت کنن. داستان به خودی خود میتونست خوب جلو بره و نیازی به این پارازیت ها نبود. در هرصورت، بازی شان خیلی خوب بود و فکر میکنم این نقش هم جز نقشهایی بود که خیلی خوب تونسته بود اون رو از لحاظ بازی به چالش بکشه و من که از دیدن کارش لذت بردم. ,سیمای معصوم سامانتا مورتون در نقش دختر معصوم و لال داستان هم خیلی دوست داشتنی بود و هی دلم میخواد بیشتر توی قصه باشه و چالشی که برای شخصیت اصلی، امت ری بوجود می آورد رو دوست داشتم.
و البته که امت ری رو به خوبی درک می کنم. به عنوان یک مبتدی در راه موزیسین شدن که چند ساله ساکسیفون میزنم و هنوز راه درازی دارم، کاملا این موضوع رو درک میکنم که وارد رابطه شدن میتونه شخص رو از یادگیری و بهتر غرق شدن در ساز و حرفهای شدن دور کنه. وقتی که باید پای رابطه بذارید، توجهای که باید به طرف مقابل بدید و هزاران چالشی که یک رابطه داره، برای یک موزیسین دشواری بوجود میاره و اون رو از محوریت قرار دادن مبحث موسیقی دور میکنه. من خودم وقتی توی رابطه جدی بودم هیچوقت درست نمیتونستم به موسیقی تمرکز کنم و حالا که مدتهاست خلوتگرایی و انزوای خودم رو بیشتر کردم، تنها شدم، خیلی خوب میتونم برای تمرین و هرچیزی که مرتبط با موسیقی هست وقت بذارم. توی خلوتم و به دور از مزاحمت دیگران آلبومهای Jazz گوش میدم و اتودهام رو تمرین میکنم.
پس آره. امت ری یه جورایی حق داشت نسبت به ورود به یک رابطه جدی مردد باشه. و گرچه که یک رابطه جدی هم خوبیهای خودش رو داره و تمرکز به هر کدوم، چه موسیقی چه رابطه مزایای خودش رو داره. به نظر من هر کدوم انتخاب میشه، در نهایت نباید حسرتی به دل باقی بمونه و با تدوام ادامه داده بشه. اما امت چالش های روانی زیادی با این موضوع داشت و به نظر میرسید که خیلی جاها بابت انتخاب موسیقی به رابطه سرخورده و دلسرد شد.
این نکات و این نوع نمایش عواطفی که توسط شان پن بخوبی به تصویر کشیده شد، برای من حقیقتا لذت بخش بود. و البته ... البته اینکه سبک موسیقی انتخاب شده برای اجرا در کافههای فیلم فوق العاده بود. موسیقی جاز، گیتار و هرچیزی که توی صحنههای مختلف توسط پن و بقیه بازیگرها اجرا میشد برای من مدهوش کننده بود و روحیه Jazz پرست درونم رو هی ارضا میکرد و از این لحاظ فیلم رو ستایش می کنم و بخاطر تمام این نکاتی که گفتم فیلم برام فیلم با ارزشی به شمار میره و دیدنش رو توصیه میکنم. (7.5/10)
My Movie Challenge - 45 - Furiosa: A Mad Max Saga - 2024
تاریخ تماشا : 1403/05/09
فیلم بسیار بیروحی بود.
البته که من تصور میکردم هر عبارتی رو برای توصیف این فیلم بکار ببرم، بجز این عبارت! با تصور فضاسازی، لوکیشنها، حس و حال اکشن و دیوونه بازی شخصیتهای مختلف و هرچیزی که از فیلم اول در نظر و دوست داشتم، فکر میکردم اگه فیلم دوم نیمی از اون عناصر رو درون خودش داشته باشه، رضایت من بدست میاد ولی اینطور نشد. با اینکه وسعت تولید، جلوههای ویژه و انواع و اقسام بازیهای مختلف توی چینش صحنهها و پیشبرد داستان داشتیم ولی هرچقدر تلاش کردم نتونستم با فیلم ارتباط بگیرم و وقتی فیلم نتونه ارتباط رو برای شما بوجود بیاره و شما به دنبال ارتباط گرفتن له له بزنید، یه جای کار میلنگه.
من آنیا تیلور رو در مجموع خیلی دوست دارم؛ تو کارهای مختلف ستایشش کردم و معمولا اسمش به فیلمی اتچ شده باشه، اون فیلم برام Must see محسوب میشه. گرچه به نظر من اون عمل زیبایی صورتش بی مورد بود ولی در هر صورت هنوز هم دلیل اصلی من برای دیدن این فیلم اولا آنیا بود و دوما جورج میلر که نبوغش تو فیلم اول رو باب میلم میدونم. اینجا و توی این فیلم هنوز هم میشه آنیا رو نقطه خوبی برای فیلم دونست و استایل و تیپ و نوع بیان و بازیگری اون در حدی خوب هست که تا انتهای فیلم باهاش همراه بشید ولی بقیه عوامل حقیقتا چنگی به دل نمیزدن و از راه رسیدن خمیازه رو بارها و بارها برای من تکرار کرد.
بهرحال هرجور بود تا انتهای فیلم پیش رفتم و اگه ازم دوباره بخوان فیلم رو نگاه کنم، شاید بتونم پای کار بشینم ولی اینکه ازش لذت وافری ببرم؟ نه. بیشتر یه فیلم گذرای اکشنه که میشه تو جمع دوستان نشست و دید و گفت «ایول، اوووف ، عجب صحنهای.» مغز رو خاموش کرد و الکی با رفقا خندید و کل کل کرد. که این کار رو به معنای واقعی کلمه میتونید با هر فعالیت دیگهای هم انجام بدید. نمیگم بدترین فیلم تاریخ بود و نمیگم که فیلم بدی بود ولی انتظارت من خیلی بیشتر از اینها بود و کمی مایوس شدم. (5/10)
My Movie Challenge - 44 - The Sandlot - 1993
تاریخ تماشا : 1403/05/08
از این فیلمهای خوش حس و حال کودکانه که شما رو به طرز عجیبی و به خوبی وارد دنیای کودکان میکنه و دلتون میخواد که همونجا بمونید و باهاشون دوست و همبازی باشید. یه جورایی حس Stand by me و یا مثلا وجهه غیرترسناک Stranger things رو زنده میکرد و در عین حال، حال و هوای خودش رو هم داشت. نحوه روایت داستان خیلی شیرین و دلچسب بود و به نظر من بخاطر روایت و داستان ساده اثر هم که شده میشه این فیلم رو توی دسته فیلمهای حال خوب کن قرار داد.
داستان پسرکی که تازه به شهر جدیدی اومده و حالا باید از نو دوست پیدا کنه و با بچههای محل که بیسبال بازی میکنن انس میگیره و بعد اتفاقات عجیبی میوفته و ... داستان گرچه سرراست به نظر میرسه ولی نوع نمایش و به تصویر کشیدن نقطه عطف داستان که هیولای داستان باشه خیلی باحال و کودکانه ست و همین اون رو با فیلمهای دیگه متفاوت میکنه؛ اینکه چه داستانهایی از اون هیولا گفته میشه و اینکه چه ترسی توی دل شخصیتها میبینیم و بعد شیطنتهاشون واسه رفتن به استخر و توی زمین بازی و اینکه هر دفعه توپشون به مشکل میخورد دیگه کل بازی امروز کنسل میشد. من رو یاد دوران بچگی و توپای پلاستیکی من و دوستام انداخت که هر دفعه میرفتیم توی زمین روبروی خونمون بازی کنیم، اگه توپ خراب میشد دیگه هیچ کاری نمیشد کرد. نه من و نه اونا پول داشتیم که توپ دیگهای بخریم و ناچارا حتی شده با همون توپ خراب هم بازی رو ادامه میدادیم و سعی میکردیم لذت ببریم. منم که فانتزی اورتگا بودن توی سرم بود و با توپ خراب هم که شده دلم میخواست همه رو دریبل بزنم و جلو برم. اما این داستان دیگهایه که اینجا جای پرداخت بهش نیست.
اشاره من به احساسی هست که این فیلم درون آدم زنده میکنه و اون حسی که بارها و بارها ازش صحبت کردم؛ کاری که سینما با آدم می کنه و همیشه احساسی گم شده و فراموش شده رو توی دل انسان زنده میکنه و یه لحظه با خودت میگی «وای، آره. منم یه زمان چنین حسی رو داشتم» و من که همیشه نسبت به این دریافت عواطف نوستالژیک توی دلم شگفت زده میشم و ازش استقبال می کنم. این فیلم هم تونست این کار رو با من بکنه و از این بابت ازش ممنونم. (7/10)
My Movie Challenge - 43 - The Ruling Class - 1972
تاریخ تماشا : 1403/05/07
داستان
مردی که اسکیزوفرنی داره و به این تصوره که مسیحه و ارث و میراث هنگفتی
بهش میرسه و حالا باقی اعضای خانواده در تلاش هستن که اون رو از دور خارج
کنن!
طبیعتاً دلیل اینکه این فیلم رو دیدم پیتر
اوتول بود و از این لحاظ رضایت کامل رو داشتم. با توجه به نمرات و نقدهایی
که پیرامون فیلم میدیدم میدونستم که اینجا هم قراره یه بازی جالب توجه رو
از پیتر ببینم. و خود فیلم هم سوژه اولیه باحالی داشت؛ بیماری که فکر
میکنه مسیحه و تقابلی که با اطرافیانش در خصوص ارث و میراث به دست آورده
داره میتونست خیلی جالب باشه. به نظر من این موضوع به خاطر حضور اوتول
تونسته بود به خوبی نقش ببنده و واقعاً نوع بازیگری اوتول، سبک بیان و
ایفای نقش اون کل این فیلم رو میسازه. باری بود که به سادگی روی دوش پیتر
حمل میشد و بازیگران نقشهای فرعی اون رو همراهی میکردند.
من
نیمه اول فیلم رو خیلی دوست داشتم ولی نیمه دوم به طرز عجیبی برام نچسب شد
و حتی کمی گنگ پیش رفت. دلم میخواست مثل نیمه اول هموار بمونه و خیلی از
راه خارج نشه و گرچه که در نهایت پایانبندی رو بدک ندیدم ولی حس میکنم
خیلی بهتر از اینها میشد با سوژه این فیلم بازی کرد و اون رو به پایان
رسوند. یعنی در واقع فیلمی که میتونست شاهکار باشه تبدیل به یک فیلم
معمولی رو به خوب شد. و این جای تاسف داره و کاش بهتر از اینها روی این
ایده کار میشد.
روی هم رفته فیلمی بود که ارزش
یک بار دیدن را داشت و خصوصاً اگه میل دارید کارنامه پیتر اوتول و ببینید
حتماً این فیلم رو جز اولویتهای خودتون قرار بدید چرا که حتی اگه کلیت فیلم
برای شما خوشایند نباشه سبک ایفای نقش پیتر در نوع خودش جذاب و لذت بخشه.
(6.9/10)
My Movie Challenge - 42 - Buffalo Soldiers - 2001
تاریخ تماشا : 1403/05/03
به به، عجب فیلم درست درمونی بود؛ از اون فیلمهایی که با اینکه تو دهه 2000 ساخته شده ولی هنوز سیمای دهه 90 و فیلمهای جالب جنایی اون دوران رو داره و آدم دلش میخواد همینجور ادامه پیدا کنه و از دیدنش به این راحتیها خسته نمیشه. فضاسازی و نوع معرفی شخصیتها و حال و هوای حاکم بر فیلم بسیار دلچسب بود. چه از بازی واکین فینیکس جوون که حسابی دل بگیر بود و همینطور اد هریس که یه نقش خارج از عرف همیشگی خودش و شخصیتی نسبتاً معصوم رو داشت و چه دیدن آنا پاکویین جوون و دلربا که حسابی توی این فیلم شخصیت جذاب و باحالی داشت. با اینکه فضا یه فضای نظامی بود ولی اصلاً خشکی فیلم رو تسخیر نکرده بود و میشد به راحتی با شخصیتها خندید و نقشههاشون رو دنبال کرد و باهاشون همراه شد. من حتی مایکل پنا رو که معمولاً جاهای مختلف دوست ندارم، اینجا بدک ندیدم و به نظرم خوب بود. اما از هر شخصیتی صحبت کنیم باز هم برمیگردیم سراغ شخصیت ری الوود(واکین فینیکس) که واقعاً جوهره اصلی این فیلم بود و بدون داشتن یک بازیگر عالی توی این نقش، محال بود این فیلم بتونه دیدنی بشه. فینیکس هم که تازه از فیلم گلادیاتور فارغ شده بوده، جای عرض اندام خوبی به عنوان شخصیت اول توی این فیلم داشته و همینطور هم شده بود و حسابی خوش درخشیده.
در نهایت داستان و اینکه به کجا منتهی شد رو هم میشه جز نکات مثبت فیلم به حساب آورد و پایان بندی فیلم اصلاً سرهم بندی نشده و به شکل جذابی مخاطب رو به پای تیتراژ پایانی میبره؛ جوری که با خودتون میگید «ایول، این شد یه پایان باحال» و این به خودیِ خود چیزیه که خیلی از فیلمها ندارن و ارزش تحسین رو داره. (7.5/10)
My Movie Challenge - 41 - Carefree - 1938
تاریخ تماشا : 1403/05/02
تصورم اینه که مخاطب عام (حداقل تو فضای امروزی) با دیدن یکی دو فیلم از زوج فرد آستر و جینجر راجرز، از دیدن این فضا خسته بشند و میلی به دیدن باقی آثار مشترک این دو نداشته باشند ولی برای من که طرفدار پر و پا قرص موزیکال دهه های قدیمی هالیوود هستم، این موضوع اصلا صدق پیدا نمیکنه و حقیقتا با اینکه گاهی سوژه و یا روتین رقصی تکراری رو میبینم باز هم میتونم از فضای حاکم لذت ببرم. و گرچه که بین جین کلی و فرد آستر، ترجیح من همچنان جین کلی هستش ولی فرد آستر هم جذبه و سیمای بخصوص خودش رو داره که من رو همیشه سمت خودش میکشونه. اینجا هم از این قاعده مستثنا نیست؛ همون شخصیت بذله گو و شوخ طبع همیشگی فرد آستر رو روی صحنه شاهد هستیم که طی اتفاقاتی قراره به جینجر علاقمند بشه و داستان شکل بگیره.
چیز خیلی خاص و متفاوتی توی فیلم نبود. بجز شاید یک قطعه رقص که فرد آستر با توپ و چوب گلف انجام میداد که معمولا تو فیلمهای فرد عادیه که اون از لوازم و اقلامی که توی صحنه هست برای رقصش استفاده کنه و همیشه لازمه فیلمهای فرد آستر، بودن یک قطعه موزیکال متفاوت نسبت به فیلمهای قبل هستش. گرچه که این برای جین کلی هم صدق پیدا میکنه.
بهرحال یه داستان عاشقانه سرگرمکننده رو طبق معمول توی این فیلم شاهد بودیم و خیلی اتفاقات بهت آور و غیرقابل پیش بینیای رخ نمیده. به سادگی میشه نشست و سعی کرد از به کار گذرا لذت برد و با وقار جینجر و صلابت آستر توی قطعات موزیکال همراه شد و بازیگوشی های کلامی اونا رو به تماشا نشست. روی هم رفته فیلم بدی برای تماشا نبود ولی اگه از من بپرسید که حبیب، آیا فیلم Carefree فیلم خاطر انگیزی بود یا نه؟ طبیعتا جواب میدم نه. (6/10)
My Movie Challenge - 40 - Radio - 2003
تاریخ تماشا : 1403/05/01
بعضی وقتا پی میبرید که لغت Cheesy در دایره لغت سینما چرا به بعضی فیلمها اختصاص داده میشه و این فیلم شاید یکی از اون فیلم هایی باشه که حسابی برازنده این لغت هستش. گرچه عواملی داره که روی کاغذ حسابی جذاب به نظر میرسند و خصوصا توی دهه ۲۰۰۰ میتونسته حسابی مخاطب پسند تلقی بشه و شاید هم عمر فیلم خوب نبوده ولی هرچه که هست، آدم احساس می کنه با یک داستان سراپا کلیشهای روبروئه و فرای قابل پیشبینی بودن داستان، اون حس رویای آمریکایی، اینکه باید به همنوع خودمون کمک کنیم و ما دلرحمیم و ما دلسوزیم و مربی سفید پوست رو نگاه کن که داره به پسرک کند ذهن سیاهپوست کمک میکنه تا رشد کنه و شکوفایی پیدا کنه و فرای حد توان هاش دیده بشه و ... همه چیز احساس کلیشه رو داره و خب گرچه که داستان بر پایه واقعیته و شاید ماجرای واقعی حسابی شیرین به نظر برسه ولی به قول بیل بر، ما چقدر از این فیلمها دیگه نیاز داریم؟ چقدر یه معلم باید بره محل سیاه پوست نشین و همه رو متحول کنه؟
حالا تو اون برهه شاید این نوع فیلمها بازخورد خوبی داشته و طبیعی بوده که بیشتر و بیشتر چنین فیلمهایی ساخته بشن. ولی من میلی به دنبال کردن چنین فضایی ندارم و دیدن این فیلم هم از سر دنبال کردن کارنامه کاری اد هریس بود و بس. وگرنه شخصیتی که گودینگ جونیور بازی میکرد، غیر قابل تحمل بود. نه بخاطر کند ذهن بودنش، فقط نوع بازیش حس نچسبی داشت. راحت بگم، یه کند ذهن دوست داشتنی رو نساخته بود. من دلم میخواست مثل شان پن توی I am sam حس همدردی من رو قلقلک بده ولی در عوض فقط میخواستم توی صحنه نباشه و از شرش خلاص بشیم و این نکته خوبی واسه این شخصیت نیست.
روی هم رفته نه که فیلم افتضاحی باشه ولی ندیده بودم هم چیزی از دست نمیدادم و بجاش میتونستم یک ساعت به دیوار خیره بمونم و بافت گچ و اینکه چطور میشه یکی دو ساعت رو به یک سفیدی مطلق زل زد و تمرکز حواس و ذهن داشت رو بسنجم. حالا نه در این حد شدید ولی خب، فکر کنم منظورم داره رسونده میشه و نیازی نیست بیشتر از این قضیه رو باز کنم. در باب اد هریس، دیدنش در نقش یک مربی و یه شخصی که در حال انگیزه دادن به دیگرانه ای، بدک نبود و دوست داشتم. بجز اون کمتر چیزی بود که از این فیلم چشمم رو بگیره. (4/10)