داشتم گذرا نظرات طرفدارای انیمه رو
چک میکردم و دو دسته خاص کامنت نظر منو به خودش جلب کرد؛ دسته ای که در
مورد لبخند زدن در تمام طول اپیزود نظر میدادن و دسته ای که تحت تاثیر
شرایط فوجیمیا قرار گرفتن و از بابت ـش ناراحت بودن. وقتی به خودم رجوع
کردم، دیدم من جز دسته اول هستم! در طول اپیزود از دلچسبی انیمه لذت میبرم،
لبخند میزنم و فضا رو واقعا دوست دارم. درسته، لوکیشنها در نگاه اول
تکراری به نظر میان اما وقتی به ظاهر محیطی داستان نگاه کنیم و اپیزودها رو
مرور کنیم، میبینیم که این جور داستانهای احساسی نیاز به لوکیشنهای
خاطرانگیز دارن که بعدها به سمت اونا ارجاع داشته باشیم. لوکیشنی مثل پشت
بوم مدرسه، جایی که هاسه و فوجیمیا بارها و بارها با هم نهار میخورن،
میتونه بعدها با برگردوندن اون خاطرات جالب پشت بوم، صحنههایی زیبایی رو
به چشم بیننده وارد کنه.
داستان خوب پیش رفت .. خیلی زود به کارئوکی رسیدیم. فوجیمیا و هاسه با هم
به کارئوکی رفتن .. حیف که نشد صحنههای آهنگ خوندن ـشون رو با هم ببینیم
.. میتونست جالب باشه اما بهرحال پیشرفت رابطه ای خوبی مابین دو اپیزود
داشتیم. بحث دفتر خاطرات فوجیمیا به شیرینی داستان نکات مثبتی اضافه کرد ..
اینکه فوجیمیا با اون حالت حرف های خود هاسه در مورد خودخواه بودن ـش تو
دفتر مینوشت، خیلی جالب بود و از طرف دیگه، بعد از نوشتن خاطرات دو هفته
دوستی با هاسه و برگشتن به مدرسه، برای اولین بار فوجیمیا با رفتن به پشت
بوم، تونست تقریبا راحت تر از دفعات قبل با هاسه روبرو بشه! درسته هنوز
ابهام ذهنی همیشگی فوجیمیا وجود داشت ولی بهرحال پیشرفتی محسوب میشه. روی
هم رفته اپیزود خیلی خوبی بود و اُفت خاصی در مقابل اپیزود اول نداشت.
صحنههایی از اپیزود :
- یکی از شاتهای پشت بوم این اپیزود :
- فوجیمیا تو صحنههای کارئوکی واقعا کاوایی بود :
+