Pennies from Heaven // 1981
The Accordion Man
[در مورد سکانسی موزیکال]
سکانسهای موزیکال این فیلم تنوع خاصی دارن و هر کدوم در جای خودش دیدنی و
چشم نواز هست ولی من همیشه سکانسی از این فیلم رو بهتر از بقیه سکانسها
میدونستم و میدونم. اون سکانس، سکانس مرد آکوردئون نواز دهاتی ـه. سکانس از
لحاظ زیبایی سطح عالی داره و بخصوص وقتی که عنوان فیلم رو در کنار این
سکانس قرار بدید، حس میکنید که واقعا این سکانس جلوه خاصی به فیلم میده.
این فیلم، یکی از موزیکالهای محبوب منه و با اینکه چند سال از زمان
دیدنش میگذره ولی باز هم هر بار که به آهنگ Pennies from Heaven گوش میدم،
تمام صحنههای فیلم وارد ذهن من میشن و زیبایی فیلم دوباره منو به سمت
خودش میکشونه. ممکنه که این بار، فقط بار سومی باشه که فیلم رو دیده باشم
ولی این سکانس رو بخاطر علاقه زیادی که بهش دارم، بارها و بارها نگاه کردم و
هر دفعه بیشتر از قبل بهش علاقه پیدا کردم. به نظر من این سکانس، یکی از
سکانسهای ناب موزیکاله. شکل پرداخت این صحنه رو خیلی زیاد دوست دارم.
با دهاتی بیپول همراه میشیم؛ دهاتی که با آکوردئون خودش روزها رو به
نوازندگی در خیابان مشغوله و به امید پنیهایی که بقیه به اون میدن، چشمش
رو به کسانی که از کنارش عبور میکنن، خیره کرده. آرتور، مرد اول داستان ما
بعد از اینکه جمله "خفه شو، احمق" ـی رو به مرد آکوردئون دار داستان ما
میگه، دلش به حال اون میسوزه و اونو به شام دعوا میکنه ... شامی که ما رو
با سبکی موزیکال به اعماق وجود مرد دهاتی میبره. نشسته در رستورانی، با هم
حرف میزنند و آرتور غذای خودشو به دهاتی تعارف میکنه و همون لحظه دهاتی از
بذل و بخشش آرتور به وجد میاد و شروع به آواز خوندن میکنه .. سکانس
موزیکال ما شروع میشه؛ جایی که دهاتی شروع به خوندن آهنگ زیبایی از Arthur
Tracy به نام Pennies from Heaven میکنه .. یا بهتر بگم، ادای خوندن رو
در میاره و ما صدای Arthur Tracy که کاملا تو این فضا مجذوب کننده ست رو
میشنویم. زیبایی که این آهنگ در کنار تصاویر و رقص این صحنه داره، محصور
کننده ست. پنیهایی از بهشت ... دهاتی که ما رو در کلمات خودش غرق میکنه
... "هر دفعه که باران میباره، پنیهایی از بهشت در حال باریدن ـه" ،
دهاتی دیوارهای جدا شده رستوران رو از دید میگذرونه و به چهرههای خُشک
شده انسانها نگاه میکنه .. انسانهایی که هر کدوم غرق در دنیا و افکار
خودشون هستن. بعد از اون نوبت به باریدن پنیهای بهشتی از آسمون ـه ..
بارونی که به سکههای پول تبدیل شدن و دهاتی که در میان سکهها به رقص
خودش ادامه میده! گاهی شنا، گاهی آب باشی و ... بازیهایی که با پنیهای
روی زمین و روی هوا ادامه میده! باز هم شعر زیبای متن آهنـــگ به گوش
میرسه و ادامه پیدا میکنه و به سمت پایان پیش میره "وقتی صدای رعدی
میشنوی، زیر درخت قایم نشو .. اونجا پنیهایی برای تو و من میباره" و سکانس
به زیبایی هر چه تمام تر تمام میشه.
+
سلام
وبلاگ خوب و فعالی داری
تا حالا وبلاگی پر محتوی مثل وبلاگ شما کم دیدم
فیلم و سریال زیاد میبینم
به وبلاگ شما هم که در باره فیلم مینویسید علاقه پیدا کردم
میتونیم با ایمیلم در ارتباط باشیم
سلام رفیق.
ممنون، نظر لطفته. :)