M | F | S

My Favorite Stuff

M | F | S

My Favorite Stuff

Space☆Dandy - Episode 01

Episode 01

وقت رفتن به سراغ خوشتیپ فضایی رسیده! یه شروع عالی از انیمه، میدونستم که قراره به یه چیز متفاوت روبرو بشم و واقعا باید بگم پایان بندی که اپیزود اول Dandy داشت حسابی منو سوپرایز کرد و از دیدن این شکل پایان بندی ذوف زده شدم. دندی فضایی، کسی که در دل فضا هم یک منحرف واقعی ـه و بیانات و اظهاریه‌های خاص خودشو در مورد انواع مسائل منحرفانه داره. عشق واقعی به بـــ- رستوران‌ها و کسی که با سیاست‌های ساده خودش سر ربات همراه‌ش رو شیره میماله و به دنبال خوشگذرونی‌های خودش میره. اپیزود اول خیلی سریع ما رو با کارکترها آشنا کرد و بعد از اون ماجراجویی‌ها همینطور پشت سر هم از راه رسیدن و هیجان خیلی خوبی تو شروع انیمه به نمایش کشیده شد. در مورد کارکترها باید بگم که، از همین الان عاشق ربات دندی، یعنی کیوتی شدم، یه ربات خیلی ساده و دوست داشتنی با اون حرکات چشم‌ بامزه ش و جواب‌های خنده دارش به سوالان دندی در مورد مسائل منحرفانه .. چی بهتر از اینکه یه ربات رو در مقابل یک آدم منحرف بذاریم و ...؟ این ظاهرا تمام موضوع نبود و حالا یه "میو میو" ـی دیگه هم بهشون اضافه شده دیدیم.

OP انیمه واقعا فوق العاده ست؛ از دو سه هفته قبل از اومدن انیمه، این آهنــــگ رو به صورت کامل و بهمراه یک کلیپ گرفته بودم و بارها بهش گوش دادم، خیلی این آهنـــگ رو دوست دارم و حس میکنم کاملا فضای عجیب و منحرفانه و کمدی انیمه رو به تصویر میکشه .. اینجا هم با بودن دندی و کارکترهای دیگه روی تصاویر و رقص دندی به شکل زیبایی در اومده بود. اما در مورد خود انیمه، شوخی‌های ریز و کمدی داستان خیلی شکل جالبی داره و باید بهشون دقت کرد. مثلا جایی که دندی اعتبار کیوتی رو زیر سوال میبره و اونو به "کهنه بودن" متهم میکنه، به شکل جالبی میبینیم که چشمای کیوتی به حالت دپرسی فرو میره، یه کار غیرباتی و انسانی (!) و حتی بعدش دندی بهش گیر میده و اونو متهم به دپرس بودن میکنه که کیوتی با یه حالت عجولانه و بامزه احساسات داشتن خودشو انکار میکنه. این فقط یکی از صحنه‌های کمدی اپیزود بود که واقعا دوست داشتم. اظهاریه‌های دندی تو سفینه شون در مورد زن‌‎ها فکر نکنم به همین یکی دو نظریه این اپیزود تمام بشه و حالا حالاها از این افکار پُر اون چیزای بیشتری خواهیم شنید.

آشنایی با "میو" و رفتن به بــ- رستوران خیلی ساده ولی جالب شکل گرفت. اما قبل از اون، آشنایی با یکی دیگه از کارکترها یعنی "عسل" هم به شکل خنده‌داری شکل گرفت، دندی میخواست جلوی عسل خودی نشون بده و لاف بزنه ولی عسل کاملا تو هپروت بود و احمق به نظر میرسید! استتاری در رستوران برای پیدا کردن فضایی‌هایی که تو لیست بانک اطلاعات فضایی‌ها نیستن. شغل دندی، پیدا کردن فضایی‌هایی ـه که ناشناخته هستن و یا به عبارت دیگه تو بانک اطلاعات فضایی‌ها وجود ندارن و تحویل اون فضایی‌هاست که براش پول زیادی بهمراه داره. ولی خُب باید بدونیم که این تنها دلیل این چرخیدن دندی تو فضا نیست و اون علاقه زیادی به رستوران‌های زنجیره‌ای و اون بـ - رستوران‌ها داره. اما چه اتفاقی در رستوران افتاد؟ کیوتی در حال چک کردن همه فضایی‌هایی که تو اون رستوران بودن، بود و از اون طرف دندی به عیاشی مشغول بود! دلیل اینکه اونا به "میو" گیر دادن این بود که، گونه‎ راست میو با برچسبی که از عسل گرفته بود، پوشیده شده بود و بخاطر همین ظاهرش با گونه جانوری و فضایی "بتلگئوس" که گونه اصلی میو بود، متفاوت شده بود. شروع تعقیب میو توسط دندی با اون آهنــــگ جالب، حسابی دیدنی بود. تعقیب باحالی بود، تعقیبی که به گیر کردن قلاب دندی به فضایی‌ها منجر شد و دریایی از آب و خرابکاری به وجود آورد. بلاخره میو گیر افتاد.

تو یه صحنه خیلی کوتاه با دکتر گل آشنا شدیم، "بلاخره پیدات کردم، دنـــدی" .. صحنه‌ایی از دکتر گل و رئیس‌ش هم دیدیم. رئیس، عالیجنابی که به شکل یه اسکلت بود و ظاهر پُرابهتی داشت. (منو به یاد Inferno Cop انداخت! :دی) بعد از اون یه نیمه کاملا هیجانی با همراهی دندی، کیوتی، میو و یه عالمه فضایی عجیب و غریب دیدیم. غریبانه رفتار کردن کیوتی و دندی با میو روی سفیه و درگوشی حرف زدنشون واقعا باحال بود .. دکتر گل دندی رو پیدا کرد و شروع به تعقیبش کرد. تو این بین و درحال تعقیب میو اشتباهی دکمه "انحراف زمانی" رو فشار داد و اونا به یک زنجیر کیهانی رسیدن که فضای انیمه رو کاملا از یه حالت کمدی به سمت علمی تخیلی هُل داد. زنجیره‌ای که طبق توضیحات کیوتی با دستکاری کردنش، فضای-زمان بیشتر از حال فعلی بهم میریخت و ممکن بود که اونا هیچ وقت نتونن به جای اولشون برگردن. اما ظاهرا دندی کوچکترین اهمیتی به اون حرفا می‌نداد و کار خودشو انجام داد. با غیب شدن‌شون حداقل از دست دکتر گل راحت شدن ... دکتر گلی که رحمی از رئیس خودش ندید و با انفجار سفینه‌ش روبرو شد. من فکر میکردم دکتر گل نقش مهم‌تری تو داستان داره و قرار نیست به همین زودی از بین کارکترها حذف بشه ولی ظاهرا اینجور نبود. بعد از اون دندی و بقیه با یه سیاره عجیب روبرو شدن؛ جایی که برای میو آشنا بود. صحنه انتقال میو و دندی به روی اون سیاره واقعا خنده دار بود. بخاطر قدیمی بودن مُدل انتقالی اونا، منتقل شدنشون به روی سیاره کُلی وقت گرفته بود. دیگه از اون صحنه انتقال به بعد، فرار از دست فضایی‌ها شروع شد ... اونم به یه سبک خیلی سرگرم کننده و بامزه .. واقعا کُل این دقایق آخر انیمه دیدنی شده بود.

اما پایان بندی که در موردش حرف زدم و به نظر من واقعا عالی بود، جایی که دندی بعد از در خطر دیدن جون خودش و بقیه کسایی که باهاش همراه هستن، رو آورد به راه چاره آخرش و از کیوتی خواست که سر عروسکی که تو سفینه هست رو فشار بده، عروسکی که قرار بود کُل سفینه رو بهمراه هرچیزی که تو اون وجود داره، منفجر کنه! واقعا چرا دندی به منفجر شدن خودشون فکر نکرده بود؟ خیلی صحنه باحالی بود و منفجر شدن اون سیاره بهمراه دندی، کیوتی و میو با از راه رسیدن تیتراژ پایان انیمه همراه شد. تو همین اپیزود اول این تفکر به بیننده داده شد که آره، واقعا کارکترها همه مردن .. و البته اون صدا و حرف‌های راوی انیمه رو هم فراموش نکنیم .. "ازت ممنونیم، دندی! .اعمال شجاعانه و شرافتمندانه تو فراموش نمیشه ... احتمالا!" حضور راوی تو آخرین لحظات اپیزود خیلی جالب بود. اما خُب، همه میدونیم که این مرگ و انفجار، حالت کمیک ـی بود که به داستان داده شده بود و به نظر من پرداخت این صحنه و شکل نهایی پایان بندی کاملا درخور فضای Space Dandy بود. در نهایت، میتونم شروع انیمه رو یه شروع عالی بدونم و فکر میکنم قراره فضای انیمه، هیجان انگیز تر از این حرف‌ها بشه و این تازه شروع کاره. قسمت بعد قراره رامن فروشی‌های فضایی رو پیدا کنیم! باید جالب باشه.

صحنه‌هایی از اپیزود

- آخرین شات OP :



- درگیری دندی و کیوتی :



- دندی بین دخترای بـ .. رستوران



- چهره منحرفانه دندی و بی‌توجهی‌ش به کیوتی :



- وارد شدن عسل :



- صحنه معرفی دندی :



- عصبانیت دندی بخاطر از رو کتاب عمل کردن کیوتی :



- دپرس شدن کیوتی :



- صحنه آشنایی با میو :



- گیر کردن میو تو صندلی در حال فرار :



- صحنه اول مربوط به دکتر گل :



- بی محلی دندی و کیوتی به میو :



- دکتر گل در حال صحبت با عالیجناب :



- صحنه دیالوگی معروف دندی و اون حرکات جالب‌ش :



+



- طولانی بودن زمان کارکرد دستگاه انتقال سفینه :



- روبرویی با اون فضایی‌ها تو سیاره :



+



- دندی و میو در حال فرار :



+



- انتقال یه فضایی به جای دندی و میو به سفینه و تنها شدن کیوتوی با اون فضایی :



+



- صحنه ای که دندی متوجه شد، خودشون هم با اون انفجار میمیرند :

ImoCho - Episode 01

ImoCho - Episode 01



با تعریفاتی که از سانـــ .. سورهای انیمه شنیده بودم، کاملا واسه دیدن سانــ .. سور وحشتناک آماده شده بودم ولی متاسفانه سانـ .. سورهای اپیزود واقعا بد بودن، بالاتر از حد انتظارم سانـ .. سور شده بود و به فضای داستان صدمه زده بودن. حداقل صحنه‌های یوری اپیزود اول تا حدودی دست نخورده باقی مونده بود. کُل اپیزود در عین عجیب بودن و فن سرویس‌دار بودن، کمدی نسبتا خوبی داشت و به نظر من میتونه تو ادامه جالب‌تر بشه. اینکه بدون هیچ مقدمه‌ای سریع وارد داستان شدیم و کارکترها، یووا و میتسوکی و روابطشون رو دیدیم، نقطه مثبتی بود و چه بهتره که سریع به اصل ماجرا برسیم .. یعنی روح عجیب دختر منحرف داستان! چقدر دختر عجیبی بود. نحوه ورود هیوری، روح داستان به بدن میتسوکی رو اون پُل هوایی به شک جالبی به نمایش کشیده شد؛ اول از دید یووا صحنه رو دیدیم و نمیدونستیم داره چه بلایی سر میتسوکی میاد ولی بعد برگشتیم و از زاویه دید میتسوکی همه چیزو دوباره دیدیم .. اینکه چطور هیوری به بدنش وارد شد و باعث افتادن میتسوکی شد. یووا زیاد برادر بدی به نظر نمیاد و برعکس، خیلی هم با ملاحظه نسبت به میتسوکی رفتار میکنه. از طرف دیگه میتسوکی اون چیزی نیست که فکر میکردم، دختری که خیلی خیلی برادرش رو ندیده بگیره و به نظر میاد به خاطر حالت کمدی که صحنه‌های انیمه داره، کمی انعطاف کارکتری رو هم ازش خواهیم دید. واسه شروع صحنه‌ و سوژه‌های عجیب زیادی دیدیم و انتظار داشتم سطح فن‌سرویس یا فضای منحرفانه اون کمی کمتر باشه.


ظاهرا حس اولیه‌م راجع به انیمه خیلی بهتر بود؛ حسی که در مورد "منحرفانه" بودن‌ش داشتم، خیلی بهتر به توصیف این انیمه میپردازه. کمربند فلزی، صحنه یوری طولانی بین هیوری و میتسوکی، تم برادر-خواهر ناتنی داستان، روحی که با استفاده از برادر میتسوکی قصد رهایی خودشو داره، اون صحنه دستشویی طولانی که کاملا عجیب بود و حسابی وقت نیمه دوم اپیزود رو به خودش اختصاص داده بود، صحنه بیمارستان و اتفاق بین یووا و میتسوکی و ... اما خُب، روی هم رفته نظر نسبتا مثبتی نسبت به اپیزود اول داشتم و اتفاقات بین هیوری و میتسوکی برام جالب بود. منتظر اپیزودهای بعد میمونم و اونوقت بهتر میتونم قضاوت کنم. امیدوارم جالب‌تر بشه و داستان بهتر از اینها بشه.

صحنه‌هایی از اپیزود :

- صحنه افتادن میتسوکی از پله‌های پُل هوایی :



- یووا در حال به زبون آوردن عنوان انیمه به اون شکل دیالوگ‌وار و جالب :



- اولین حرف هیوری به میتسوکی قبل از افتادن‌ش :




- این شکل جدا شدن میتسوکی از بدن خودش هم جالب بود :

Hajime no Ippo: Rising Episode 11 // Anime

Hajime no Ippo: Rising Episode 11 // Anime

بعد از چند هفته انتظار، بلاخره دوباره به رینگ بوکس پر هیجان انیمه وارد شدیم؛ رینگ بوکسی بین ایپو و ساوامورای خطرناک که حالا داشت شروع میشد. اپیزود واقعا عالی بود و انتظاراتِ منو کاملا برآورده کرد. شروع مبارزه و اون حرکات عجیب و تحقیرآمیز ساوامورا بهترین قسمت نیمه اول بود و خیلی خوب تونست با این حرکات به آنالیز ایپو بپردازه؛ آنالیزی که با خشونت تماشاگرا و طرفداری اونا از ایپو همراه شد. حرکات غیراخلاقی از ساوامورا هم دیدیم، مثل اون پشت پا زدن به ایپو و حمله کردن به ایپو وقتی که داون بود و ... خُب با توجه به شناختی که ازش داشتیم، میدونستیم تازه اینا ساده ترین کارهاشه و به راحتی پاشو از این جور مرزها هم رد میکنه. همین غیرمنتظره بودن ساوامورا و حرکات‌ش چیزی ـه که این مبارزه رو جذاب میکنه. اما فراموش نکنیم با اینکه ساوامورا در حال آنالیز ایپو بود، بازم مشت‌های سنگینی دریافت کرد و حتی خودش به سنگین بودن اون مشت‌ها اعتراف کرد. نیمه اول اپیزود، نیمه جالبی از لحاظ رفتاری و حرکتی از جانب ساوامورا بود و ایپو هم کاملا این رینگ و راند رو در دست داشت.

دوست دارم نیمه اول رو تو این شات خلاصه کنم؛ به نظر من کاملا نیمه اول رو تعریف میکنه :



بلاخره تو نیمه دوم ساوامورا جدی شد و استیل و فُرم اصلی بوکس خودشو رو کرد. موسیقی هم بلاخره کار خودشو شروع کرد و من قبلا هم بهش اشاره کردم، موسیقی استفاده شده برای ساوامورا واقعا عالی ـه. دیگه از اون ساوامورای بی حرکت راند قبل خبری نبود و حالا ایپو هم متوجه موضوع شده بود و با احتیاط تر کار میکرد. ساوامورا فُرم خیلی جالبی داشت و استیل کاری‌ش واقعا ابهت جذابی به کارکترش داده بود و حالا وقتش بود که مبارزه رو به دست بگیره! همینطور هم شد .. شباهت ساوامورا به هفت تیر و اینکه هرلحظه ممکنه شلیک کنه ، واقعا عالی بود. ایپو سعی کرد با نزدیک شدن به ساوامورا و مبارزه داخلی بهش برسه ولی در عوض با مشت کانتر سنگین ساوامورا روبرو شد. این صحنه یکی از بهترین صحنه‌های اپیزود بود؛ جایی که تو یه شات طولانی ایپو رو درحال افتادن دیدیم و که هر لحظه داشت به زمین نزدیک تر میشد و بعد از اون ایپو تازه از رسیدنش به کف با خبر شد و باورش نمیشد. خوشبختانه به زمین نیافتاد و داون نشد اما واقعا صدمه دید. بعد از اون دوباره رگبار مشت‌های ساوامورا و یه کانتر دیگه! و پایان راند سوم.

با اینکه 3 راند رو بیشتر ندیدیم، کُلی اتفاق جالب تو اپیزود افتاد و از لحاظ هیجانی تو سطح بالایی بود. جذابیت اپیزود تو تمام لحظات باقی مونده بود و واقعا یکی از بهترین اپیزودهای فصل ایپو رو با هم دیدیم. حالا باید منتظر برگشتن ایپو به مبارزه و رو کردن یه حرکت جدید از طرف اون باشیم. چطور میخواد جلوی حریفی به این دیوونگی مقاومت کنه و البته ببره؟! به نظر میاد دفاع از عنوان قهرمانی ایپو خیلی سخت شده. تو این بین دیدن عکس العمل تماشاچی ها هم مثل همیشه حسابی میچسبه و دیدن ماشیبا، داته، تاکامورا و کسایی که کنارشون هستن، جذابیت بیشتری به مسابقه و اتفاقاتی که تو رینگ می افته، میده.

صحنه‌هایی از اپیزود :

- حرکت تحریک کننده ساوامورا با حالت صورت‌ش تو آخر راند دوم :



- وارد شدن ساوامورا به فُرم اصلی‌ش :



- "تقریبا" داون شدن ایپو :

Diamond no Ace Episode 13 // Anime

Diamond no Ace Episode 13 // Anime

کی فکرشو میکرد زایزن به این راحتی کنار بره؟ درسته عوامل زیادی تو این موضوع دخالت داشت ولی خوب ابهتی که از زایزن به چشم دیده بودیم و ترسی که تو چهره کریس تو اپیزود قبل نشسته بود، حکم یه مبارزه خونین رو میداد. مهم‌ترین عاملی که مانع از برتری زایزن بر ایجون شد، مصدومیت اون بود. پارگی رباطی که صدمه زیادی بهش وارد کرده بود و به قول مربی زایزن "ایس تیم و کسی که قرار بوده تو این تابستون بدرخشه حالا به این وضع در اومده بود." اما خُب کُری خوندن‌های زایزن بدون شک دیدن داشت؛ اعصاب خردی که از هیجان ایجون و ایمانی که به کریس داشت بهش منتقل شده بود، تاثیر زیادی روش داشت. تو این بین فلش‌بک های جالبی هم بین کریس و زایزن دیدیم. دونفری که اگه با هم میبودن، میتونستن قهرمان مسابقات ملی بشن ولی .. همه چیز دست به دست هم داد که از هم جدا بشن و حالا بعد از مصدومیت خطرناکشون اینجوری روبروی هم قرار بگیرند.

پیشرفت ایجون از جایی شروع شد که زایزن به زمین وارد شد، زایزن به تقلید از بقیه بَترهاشون به سراغ بانت زدن رفت ولی اینبار ایجون دستکش کریس رو نشونه گرفت و توپ رو زمینی پرت کرد که نتیجه گرفتن توپ توسط کریس شد. هرچند کریس کمی به حالت شوخی ایجون رو اذیت کرد ولی مشخص بود که از این قضاوت ایجون برای پرتاب زمینی راضی ـه و بعد از اون قسمت اصلی اپیزود از راه رسید؛ جایی که ایجون فُرم قدیمی خودش رو با دیوار جدیدی که حالا بهش استاده شده بود، ترکیب کرد و "پرتاب خاص خودش" رو به وجود آورد. پرتابی کرد که زایزن بعد از اون همه خطا زدن، اصلا نتونست لمس‌ش کنه. افکت‌های این صحنه پرتاب اخر ایجون رو دوست داشتم و به نظر من صحنه زیبایی بود. جالب بود که بعد از این بلافاصله از زمین بیسبال کنار رفتیم و بعد از تموم شدن کار ایجون و کریس بی توجه به نتیجه اون بازی به سراغ موضوع مهم دیگه‌ای رفتیم.

انتخاب دو نفر توسط سرمربی برای ترکیب اصلی. اینبار کمی واضح بود که کریس انتخاب نمیشه؛ هرچند بیننده حس نزدیکی خاصی با کریس داشت و دوست داشتیم که اونم جز این دسته ببینیم، ولی خُب فقط دو نفر باید انتخاب میشدن. صحنه انتخاب هم جز نقاط قوت اپیزود بود و حس درام واقعا خوبی داشت. اشک کسایی که انتخاب نشده بودن، تعظیم مربی و درخواست حمایت‌ش از اون بازیکن‌ها و ... صحنه ای که ایجون باید بعد از شنیدن خبر انتخاب شدن‌ش از خوشحالی به اون ایجون جوگیر تبدیل میشد، به صحنه‌ای تبدیل شد که ایجون با ناراحتی تمام از انتخاب نشدن کریس بهم ریخت. اما کریس "پشیمونی" نداشت و از اینکه آخرین پرتاب ایجون رو گرفته بود، خوشحال بود. به قول مربی "هنوز جایی برای کریس وجود داره" و باید ببینیم کریس تو ادامه به چه سمتی حرکت میکنه. نکته جالب این بود که در حین این بازی دسته دومی، اونقدر بهش فشار اومد که دست‌هاش به لرزه در اومدن. بهرحال بعد از صحبت‌های سنپای ها و بالاتری‌هایی که تو دسته اصلی هستن، ایجون میتونه کم کم این اتفاق رو پشت سر بذاره و حالا نوبت به کمپ تمرینی میرسه.

امیدوارم این کمپ تمرینی چیزی که در نظر دارم باشه؛ چند اپیزود باحال و کمدی و درعین حال کمک کننده به پیشرفت بازیکن‌ها ... حتی فورویا هم احساس خطر میکنه و فهرست تمرینی خودش رو به دویدن تعویض کرده! دیدن ایجون در کنار سال بالایی‌ها میتونه واقعا جالب باشه. باید ببینیم ایجون میتونه این استایل جدید پرتاب‌‎ش رو حفظ کنه یا همون یک بار هم شانسی توپو به اون شکل پرت کرد.

صحنه‌هایی از اپیزود :

- میمیک‌های باحال زایزن در حال تحریک کردن ایجون :



- پرتاب آخر ایجون :



- خوشحالی ایجون از تعریفی که کریس ازش کرده بود و رو پا راه نرفتنش :



- صحنه خیلی جالب صحبت کاپیتان دسته اول با ایجون در مورد انتخاب شدن‌ش :

Nagi no Asukara Episode 13 // Anime

Nagi no Asukara Episode 13 // Anime

یک اپیزود عالی از لحاظ درام .. واقعا موجی از راه دور اومد و تمام اتفاقاتی که درون این انیمه افتاده بوده رو دستخوش تغییر کرد. تو شروع ، صحنه اول بین هیکاری و ماناکا رو واقعا دوست داشتم و به شکل خیلی زیبایی جلو برده شد؛ جایی که هیکاری اینبار درست و حسابی عشق خودشو به ماناکا ابراز کرد و در کنارش از عزیز بودن بقیه براش حرف زد و اینکه حتی اگه ماناکا عشق متقابلی بهش نداشته باشه، بازم برای اون عزیز باقی میمونه. عکس‌العمل ماناکا و میمیک‌های زیباش تو این صحنه واقعا تو ذهن من باقی موند. اما تو این صحنه ماناکا هم حرفی برای گفتن داشت که بخاطر حرف‌های هیکاری اونو به بعد از مراسم موکول کرد. یعنی واقعا ماناکا چه حرفی برای گفتن داشت؟ آیا میخواست ابراز علاقه‌ای کنه؟ با آخرین قیافه اشک بار و در عین حال راضی که از ماناکا تو صحنه اول دیدم، حس قوی در این مورد پیدا کرده بودم و با اینکه تو صحنه‌های دیگه شوکه شدن و کنار زدن هیکاری رو ازش میدیدیم، فکر میکنم حالا کم کم ممکنه شرایط برای چنین اتفاقی فراهم بشه. یا بهتره بگم "فکر میکردم" چون با توجه به اتفاقاتی که بعد از این و تو نیمه دوم افتاد اصلا این مسائل مهم نبودن!

باورش سخت بود؛ بلاخره بعد از چندین اپیزود مقدمه، ساختن مجسمه، خرابکاری‌ها و تا مرز کنسل شدن مراسم رفتن ... بلاخره مراسم داشت برگزار میشد. به نظر من این اتفاق، اتفاق بزرگی تو نیمه اول بود و محور مرکزی خیلی از حوادث بود. از تمرین میونا واسه "مامان" صدا زدن آکاری که حسابی بامزه بود که بگذریم، دیدن شروع مراسم با اون موسیقی متفاوت جالب بود و شنیدن افکار تک تک کارکترها درباره اطرافیان‌شون و حرف‌هایی که با خدای دریا میزدن، به شکل زیبایی جلو رفت. اما همه چیز با از راه رسیدن گرداب‌های دریایی و کشیده شدن آکاری به درون آب توسط خدای دریا بهم ریخت ... صحنه‌های احساسی خیلی زیبایی رو با هم دیدیم، چیساکی و کانامه‌ای که برای نجات سوموگو رفتن و از طرف دیگه کانامه بعد از اون به درون آب افتاد، ماناکایی که خودشو فدای آکاری کرد و ... واو سیلی از اتفاقات تکون دهنده! مراسم افونهیکی که اصلا به خوبی پیش نرفت! نتیجه‌ای که از این مراسم به دست اومد، خیلی دردناک به نظر میرسه و باید تا اپیزود بعد و اینکه واقعا چه کسایی رو نخواهیم دید، منتظر بمونیم. حداقل چیزی که مطمئن هستیم اینه که، میونا میتونه با خیال راحت آکاری رو "مامان" صدا بزنه اما چه به سر ماناکا و کانامه اومد؟

نکته‌های ریز در مورد این اپیزود زیاد بود و من به چندتایی که واسم جالب بود اشاره میکنم .. یکی چهره کانامه در حال افتادن به آب و اون لبخند ملیحی که زد .. معمولا بعد از دیدن چنین لبخندی، بیننده با این پی میبره که دیگه چیزی از این کارکتر نخواهیم دید و ممکنه دیگه اصلا اونو نبینیم! فریادی که چیساکی تو اون صحنه زد و ظاهر انیمیشن که واقعا زیبا شده بود. اما چیزی که واقعا برام مسلمه و میدونم مرتبط با هم بودن اینه که، وقتی خوب بهش فکر کنید، میتونید اون صحنه لبخندهای عجیب اول اپیزود ماناکا در برابر اعتراف دوباره هیکاری رو به این صحنه غیب شدن‌ش ربط بدید؛ حرفی که ناگفته باقی موند و هیکاری نتونست بفهمه ماناکا چه چیزی واسه گفتن داشت! شما رو نمیدونم ولی این مسئله فهمیدن حرفی که ماناکا میخواست بزنه، واقعا ذهن منو درگیر خودش کرده. دوست ندارم به این راحتی ماناکی دوست داشتنی داستان‌مون رو از دست بدم .. باید ببینیم چی میشه.

صحنه‌هایی از اپیزود :

- این تیکه "دوزو" گفتن ماناکا فوق‌العاده بود :



- ظاهر آکاری تو مراسم :



- گرداب‌های دریایی و شروع اتفاقات مهم اپیزود :



- لبخند ماناکا به هیکاری قبل از اتفاقی که براش افتاد :

Gingitsune Episode 12 | End // Anime

Gingitsune Episode 12 | End // Anime


خُب، اینم از شستشوی تابستونی! خیلی مراسم جالبی بود و دلنشین برگزار شد. مثل اپیزود قبل فضا خیلی آروم و معبدوار بود و تو این میون گاهی گینتارو و هارو رو گذرا میدیدیم. معبد دیگه حسابی شلوغ شده بود و حتی رئیس شورا، کینو و دوست‌ش هم به مراسم اومدن. صحنه‌ای که دوست مدرسه‌ایشون محو دیدن ماکوتو شد و اونو "فرشته" خطاب کرد خیلی بامزه بود. رسیدن به قسمت اصلی مراسم، یکی از بهترین لحظات اپیزود بود؛ جایی که مردم از درون حلقه رد میشدن و آواز زیبایی رو میخوندن .. صحنه رفتن به کنار رودخونه بلاخره متمرکز به گینارو شد .. حرف‌های جالبی در مورد وجود خدا از زبون اون شنیدیم و بعد از اون یه فلش‌بک زیبا از رابطه ماکوتوی بچه با گینتارو که دوست داشتنی بود. در نهایت با دنبال کردن غروب آفتاب از روی پُل با اون موسیقی شنیدنی، انیمه به آخرین لحظات خودش رسید. روی هم رفته انیمه خوبی بود ولی بعضی از اپیزودها خیلی معمولی میشد و انتظارات بیشتری داشتم اما خوب نمیتونم خوب بودن کارکترهایی مثل گینتارو، ماکوتو و یا هارو رو انکار کنم و اونا رو دوست داشتم.

نمره به انیمه : 7/10

صحنه‌هایی از اپیزود :

- نمایی از شروع مراسم شستشو :



- دست بزرگ گینتارو روی سر ماکوتو :



- دو شات روی پل بودن کارکترها :



+

Non Non Biyori Episode 12 | End // Anime

Non Non Biyori Episode 12 | End // Anime

قسمت آخر یه قسمت رویایی و پایان بخشی عالی بود. هرچقدر به سمت جلو رفتیم، بهتر شد. نکته‌ای که خیلی در مورد این اپیزود دوست داشتم، سکوتی بود که درش قرار داده شده بود .. بیشتر از اپیزودهای دیگه پر از سکوت بود و موسیقی ما رو به درون زیبایی صحنه‌ها حرکت میداد. بارها و بارها این موضوع تکرار شد و به نظر من فوق العاده بود. مثل همیشه اپیزود به چند داستان ساده تقسیم شده بود و اول از همه جریان پیک‌نیک هوتارون و کوما چان رو داشتیم. یک داستان اختصاص داده شده به هوتارون برای ابراز عشق خودش به کوما چان! هوتارونی که اصلا دوست نداره کوما چان خم به ابرو بیاره، حالا با بنتوی سوخته روبرو شده .. بنتویی که کوماری درست کرده بود، کاملا زغالی شده بود و هوتارون بیچاره فقط بخاطر ناراحت نکردن کوماری به زحمت زیاد و با تلقین زیاد اونو خورد. خیلی میمیک‌های خنده‌داری رو دیدیم، بیچاره هوتارون! حتی کوماچان هم به نخوردن بنتو اصرار داشت ولی هوتارون حرف گوش کن نبود. با خودم فکر میکردم بعد از این همه غذای سوخته خوردن، الانه که هوتارون مریض بشه ولی خوشبختانه اینجور نشد. صحنه توپ برنجی خوردن و ربط دادن توپ برنجی بدمزه به "رولت روسی" خیلی باحال بود؛ تو چنین محیط کودکانه‌ای راجع به رولت روسی حرف زدن خیــــــلی عجیب و غریبه! بهرحال هوتارون درجه عشق خودشو خیلی خوب نشون داد .. علاقه به سنپای در بالاترین درجه ممکن!




به سراغ یه صحنه فوق العاده رفتیم. جایی که هوتارون با پدر و مادرش همراه شد و به سمت بیرون خونه حرکت کردن. عالی بود؛ قدم زدن تو خیابون‌های ده و صدای پرنده‌ها در کنار پیانوی دلنشینی که هر لحظه بیننده رو بیشتر و بیشتر وارد فضای اون صحنه میکرد، بعد از اون وارد شدن ویولونی زیبا که صحنه رو به تکامل رسوند. بهتر از این نمیشد .. دیدن پدر و مادر هوتارون در نوع خودش خیلی جالب بود و کمتر پیش میاد تو چنین انیمه‌هایی پدر و مادرها رو زیاد ببینیم. هرچند NonNon کمی متفاوت بود و از همون اول هم کارکتر پسر دیدیم و هم مادر ناتسومی و کوماری رو زیاد دیدیم. پدر و مادر هوتارون خیلی مهربون به نظر میرسیدن و میشد شباهت هوتارون به مادرش رو دید .. صحنه برخوردشون با سنسی صحنه جالبی بود.



بعد از اون نوبت به چیدن سبزی رسید. همه منتظر هوتارون بودن و هوتارون بلاخره از راه رسید .. بزرگترها درحال رسیدگی به جاده‌ها بعد از رسیدن بهار بودن و از این طرف بچه‌ها به دنبال سرگرمی و بازیگوشی خودشون بودن. چیدن سبزی خوراکی، گیاه‌هایی که قابل خوردن باشن! هوتارون مثل همیشه دیالوگی این شکلی به زبون آورد "اولین باره که سبزی خوراکی میچینم" .. این سادگی کارکترش رو واقعا دوست دارم. اینجا حتی از کوماری هم ساده‌تر شده بود و به جای سبزی خوراکی، علف میچید. یه صحنه بین ناتسومی و نی چان داشتیم که با خودم گفتم "خودشه! اینجاست که نی چان حرف میزنه" ولی اینجور نشد .. نمیدونم، شاید خبری که من در مورد انتخاب دوبلور برای برادر ناتسومی شنیدم، قلابی بود و من اشتباه میکردم ولی بهرحال خیلی دوست داشتم یه کلمه از زبان این پسر بشنوم! صحنه ترشک خوردن نی چان و خیره شدن رن چون به اون از اون صحنه‌های کلاسیک NonNon ـی بود؛ یه سکوت عمیق و باحال که با جویدن سبزی تو دهان نی چان همراه شد و قیافه رن چون که هر لحظه جالب‌تر میشد. رن چون فکر میکرد نی چان داره علف میخوره و به شکل خیلی بچگانه‌ای خودشو به بقیه رسوند و به بقیه راجع به این "علف خوردن" گفت. بعدش به سراغ دشت پر از گُل رفتیم .. دیدن هوتارون به تنهایی بین اون همه گل زیبا خیلی دوست داشتنی بود. گُل‌هایی به اسم "رنگه" هم اسم رن چون! تاج درست کردن با گُل‌های رنگه و به سر گذاشتن تاج رنگه به سر رن چون فوق العاده بود. ذوق رن چون از کاوایی بودن خودش بینهایت دیدنی بود.



دیگه به لحظات آخر رسیده بودیم؛ جایی که با هم راجع به "پری بازی" حرف میزدیم و اینکه کی باید با رن چون بازی کنه. اینکه دوباره کوماری و هوتارون پیکنیک برن و اینکه ایندفعه این هوتارون باشه که هر دوتا بنتو رو درست میکنه! درخت ساکورا رو دیدیم که در حال شکوفه زدن بود .. آره، واقعا بهار رسیده بود و نوبت به خداحافظی کارکترها با ما رسید. آهنـــــــگ کوچولویی که همیشه موقع "امروز همش، همین بود" ـه ته اپیزود میشنیدیم، اینبار با دست تکون دادن دخترای انیمه همراه شد و یه خداحافظی گرم با ما کردن. یه اپیزود پایانی خیلی خیلی خوب که مزه خوب انیمه رو زیر زبون بیننده باقی میذاره.

با قلبی پر از گرمایی که با دیدن اپیزود آخر بهمون منتقل شد، به سمت خداحافظی میریم؛ خداحافظی با این انیمه قرار نیست غمگین باشه .. من اینجور فکر میکنم .. لحظه به لحظه این انیمه رو دوست داشتم و بارها تونستم احساس آرامش بخشی که درون اون وجود داشت رو با تمام وجود لمس کنم. به یک روستای دور و ساکت رفتیم .. یه محیط دلنشین و رویایی .. لحظات زیبایی رو درکنار کارکترهای انیمه گذروندیم و با احساسات‌شون همراه شدیم .. چرا باید حس بدی پیدا کنیم؟ سفر خیلی دوست داشتنی بود و این سفر ارزش دوباره مرور کردن رو هم داره. خیلی خوشحالم که تونستم این انیمه رو ببینم و مطمئنا تو آینده بازم دوباره اونو مرور میکنم و میبینم.

صحنه‌هایی از اپیزود آخر :

- صحنه عذاب هوتارون بعد از خوردن توپ برنجی :



- هوتارون و دشت پر از گُل :



- تاج "رنگه" ـی رن چون :



- خداحافظی کارکترها :

Samurai Flamenco Ep11 // Anime

Samurai Flamenco Ep11 // Anime

اپیزود بدی نبود و بلاخره مسیر جدید انیمه کاملا معرفی شد و حالا میدونیم که با چه چیزی روبرو هستیم! کمی به فضای اپیزود وارد میشم و بعد نظر کُلی‌م رو راجع به انیمه تا اینجا میگم. هنوز اعتراف ماسایوشی به فلامنکو بودن تموم نشده بود که یه اتفاق بزرگ تو شهر افتاد و تمام تمرکزها به اون جلب شد. از طوفان خارج نشده، وارد طوفان دیگه‌ای شدیم! کانامه هم در کنار ماسایوشی حضور داشت و این اتفاقات رو به نظاره نشسته بود. شی بزرگی که تو آسمون شناور بود و بدون هیچ اخطاری به کشتی‌ها موشک شلیک میکرد .. دشمنانی از ماورا در راه بودن! رفتن بهمراه کانامه به مرکز فرماندهی سامورایی صحنه خوبی بود و فلامنکو با اون محیط بزرگ و جالب آشنا شد و موافقت خودشو با همکاری کردن اعلام کرد. اما حتی اون مرکز داخلی هم در امان نبودن و با جسدهایی روبرو شدن! با هیولای جدیدی که جلوشون ظاهر شد؛ سمی/زشت/زهردار؟ سمی بودن خاصیت و ویژگی اون بود و کانامه و ماسایوشی سریعا از دستش فراری شدن. حرکات عجیبی رو از این هیولائه دیدیم؛ با بوسیدن خون رو از صورت آدما جاری میکرد یا مثلا با بوسه در قفل شده رو باز میکرد!

صحنه روبرویی 6 تا فلامن قرمز صحنه عجیبی بود؛ هرکسی فکر میکرد خودش فلامن اصلی ـه و سر این موضوع دعواشون شد. معلوم بود که کانامه این گروه رو به عمد اینجا جمع کرده و به فکر این بود که گروهی کار کنن. پروژه فلامنجر، اسم این کار انجام شده بود. قرار شد ماسایوشی خودشو به عنوان رهبر به بقیه ثابت کنه. از طرف دیگه سمی/زشت/زهردار همچنان به بوسیدن و کشتن آدما (!) ادامه میداد. بلاخره اتحاد بین 6 فلامن به وجود اومد و به سراغ مبارزه با اون هیولا رفتن! اونقدرا مبارزه طولانی نبود و به نظر میرسید بیشتر جنبه معرفی 6 فلامن ها رو داره. حریف خیلی ساده تر از اون چیزی بود که فکرشو میکردیم. اما خوب مسلما این حریف آخر نیست و با این چیزایی که انیمه کم کم رو کرد، به نظر میرسه کاملا وارد فضای تخیلی شدیم و از این به بعد کار ما دیدن 6 فلامن و مبارزاتشون با هیولاهای مختلفه. نمیتونم بگم از این مسیر جدید راضی ام اما خوب تصمیم گرفتم زیاد اهمیت ندم و بدون هیچ انتظار خاصی دیدن انیمه رو ادامه بدم.

صحنه‎‌هایی از اپیزود :

- کانامه و فلامنکو در حا دیدن ویدیو :



- روبرویی 6 فلامن :



- اتحاد 6 فلامن :



- حرف‌های آخری که از اون موجودات شنیدیم و از هیولاهای آینده خبر میداد :