M | F | S

My Favorite Stuff

M | F | S

My Favorite Stuff

Movies i've recently seen

Summer Stock
1950



یکی دیگه از سه موزیکالی که گارلند و جین کلی همبازی بودن. خوب بود؛ خصوصا سکانس های موزیکالش و بعضی از سکانس ها که جین کلی واقعا خلاقیت به خرج داده بود. مثلا صحنه ای که با سن خراب و روزنامه رقصید جدا دیدنی بود (+) داستان مثل بعضی از موزیکال های دیگه معمولی به نظر میرسید ولی نقاط قوت فیلم تو چیزای دیگه ش بود. روی هم رفته نسبت به Bye Bye Birdie و The Glass Slipper که تازگیا دیدم، زمین تا آسمون فاصله داشت و خیلی خوب بود.

7/10

--

Glory
1989



از اون فیلم هایی بود که همیشه جلوی چشمم بود ولی هیچ وقت سراغ دیدنش نرفته بودم. داستان حضور سیاه پوست های داوطلب در جنگ و مشکلاتی که در این راه داشتن...

خیلی خوب بود، فقط دو سه صحنه با ارزشی که از دنزل تو فیلم وجود داره کافیه که بیننده رو سراغ این فیلم ببره؛ (صحنه شلاق بی نهایت جالب بود. :127fs1004759: ) دنزل پر احساس و قدرتمند ظاهر شده بود. حس میکنم بجای متیو برودریک میشد انتخاب بهتری رو انجام داد و یه بازیگر قوی تر نقش رابرت رو بهتر میتونست بازی کنه. کلا بازیگرای فیلم مشکل خاصی نداشتن و فقط همین نکته ذهنم به خودش مشغول کرد. داستان فیلم و پرداختش خیی خوب بود، سیاه پوست هایی که برای جنگ تو میادین اومدن ولی حتی از کفش دادن به اونها هم دریغ میشه و بازی هایی که برسر اونا آورده میشه، صحنه های آماده سازی و تمرینشون! اون کارکتری که سیاه پوستا رو تمرین میداد کارکتر خیلی خوبی بود، فحش هاش و مقاومتش در مقابل اصرار بقیه به آروم تر برخورد کردن با سربازها در نوع خودش جالب بود. بجز صحنه شلاق، صحنه دعای سربازها به صورت آواز وار، یکی دیگه از صحنه های مورد علاقه م بود. یه نکته دیگه اینکه حس میکنم کارکتر رابرت به اون خوبی که لازم بود معرفی نشد و شکل گیری و همراهی و همدل شدنش با سربازای سیاه پوست خیلی سریع شکل گرفت؛ میشد بیشتر از اینها با کارکترش ور رفت، شاید هم قدرتمندتر بودن دنزل و مورگان فریمن باعث شد که برودریک تو ذهنم جلوه ضعیف تری داشته باشه. بهرحال ...

7.5/10

--

Oz the Great and Powerful
2013



یک جمله میگم: اگه Mila Kunis یک درصد بیشتر مصنوعی بازی میکرد، انفجار اتمی رُخ میداد. این جمله صرفا واسه این بود که بگم واقعا از بازیش تو این فیلم خوشم نیومد. خیلی غیرواقعی و بد بازی کرده بود و حس میکنم یکی از بدترین انتخاب های ممکن واسه این نقش بوده؛ از نظر من Miscast به تمام معنا بود، الگویی واسه بعدها، وقتی که با یک انتخاب بازیگر بد روبرو میشیم، اونو با این انتخاب مقایسه کنیم. ضعف بازیگری زیادی داشت. تنها دوبازیگری که تونستم باهاشون کنار بیام Franco و Williams بودن که چون جز نقش های اول فیلم بودن و کشش رمنس خوبی بینشون برقرار بود، نقطه مثبتی واسه فیلم محسوب میشه. فضای فانتزی فیلم تو نگاه اول جالب به نظر میاد ولی روی هم رفته اصلا به من حس یک فانتزی قوی رو منتقل نکرد و داستان هم به مرور زمان و هرچه که فیلم جلوتر رفت، کسل کننده تر شد.

5.5/10

--

Rushmore
1998



مثل بقیه فیلم های وس اندرسون حس متفاوت بودن رو به آدم منتقل میکنه که خیلی نکته مثبتیه. به نظر من مورای واسه بازی کردن تو فیلم های اندرسون به دنیا اومده و درسته، فیلم های غیراندرسونی خیلی خوب دیگه ای هم داره ولی وقتی اونو تو فیلم های این کارگردان میبینید، مثل تیکه پاذل گمشده ای میمونه که به پاذل اضافه شده و حالا پاذل تکمیل شده ست! وقتی مکس فیشر رو تو فیلم دیدم، یاد زاخاری کوینتو افتادم، یه خورده بهم شباهت دارن، نمیدونم اگه کوینتو بازیگر اول فیلم بود، چه اتفاقی می افتاد (حداقل واسه من از بیرون جالب تر به نظر میرسید) مکس کارکتر عجیبی داشت، بجز مکس از کارکتر حاشیه ای Magnus - پسری که لهجه اسکاتلندی داشت، خیلی خوشم اومد؛ صحنه های رودرویی ش با مکس خیلی خنده دار بود. روی هم رفته از بهترین های وس اندرسون بود و و و و ...

7.2/10

--

Dolls
2002



فیلم از سه داستان متفاوت در مورد عشق واقعی و پایداری اون تشکیل شده. با یه صحنه نمایش سنتی بون راکوی ژاپنی شروع میشه؛ یه اوپنینگ بی نقص درخور چنین فیلمی، نمایشی که به نحوه عالی فضای اصلی فیلم رو به ما نشون میده. برخلاف فیلم های دیگه کیتانو، حس میکنم این فیلم از روند تند تری برخورد داره (حداقل تو نیمه اول فیلم) و دلیلش هم اینه که از سه داستان تشکیل شده و وارد شدن و خارج شدن از هر داستان زمان زیادی رو نگرفته. تداخل داستان ها با هم و عبورشون از همدیگه یکی از نقاط قابل توجه فیلم بود؛ صحنه های ترکیب شده و فلش بک واری که زده میشد و کارکترهای داستان های متفاوت فیلم از کنار همدیگه عبور میکردن. استفاده از فلش بک و نشون دادن گذشته تو فیلم تاثیر زیادی داشت، کارکترهایی که با قدم زدنشون، گذشته شون رو به یاد می آوردن، گذشته ای که ازشون جدا نشده بود! موسیقی متن تاثیر زیادی تو بهتر شدن فیلم داشت و احساسات کارکترها و عشق اونها به همدیگه رو خیلی عالی بیان میکرد. نسبت به بقیه فیلم های کیتانو، ابهام کمتری داشت و بعد از پایان بندی فیلم، درسته که هنوز علامت سوال هایی در ذهن بیننده باقی میمونه ولی در نهایت به راحتی میشه به یک برداشت خوب از فیلم و هدفش رسید.

7.8/10

- تو فیلم یه ارجاع به A scene at the sea هم وجود داشت که در نوع خودش جالب بود.
- این فیلم کیتانو واقعا آدم رو به سمت دیدن فیلم هایی که توش سنت های ژاپنی بیشتری نمایش داده میشه، هُل میده. یه مقدار منو به یاد کابوکی و فیلم سایونارا انداخت.

--

Battle Royale | Batoru rowaiaru
2000



عالی بود؛ یه میدان مبارزه وحشتناک و دلهره آور، 42 دو نفری که باید تا پای مرگ با هم بجنگند و از اینجا جون سالم بدر ببرن! انتخاب بی نقص کیتانو در نقش معلم، سنسی اولین چیزی بود که توجهم رو به خودش جلب کرد. صحنه ها و دیالوگ های فوق العاده ای داشت، کارکتری به نام کیتانو (!) که با بازی اون به شکل عجیبی به فیلم ابهت داده بود. بعید میدونم بازیگر ژاپنی دیگه ای میتونست اینقدر نظر منو راجع به فیلم مثبت کنه. تعریف های کیتانو رو کنار بذاریم، آماده سازی و شروع فیلم یکی از بهترین هایی بود که دیدم. فیلم ویدیویی که توسط کیتانو به دانش آموز نشون داده شد، اجرا کننده ویدیو، دختری که با سبک و استایل شاد و بی توجه به ترس حاضرین در صحنه، قوانین مسابقه رو توضیح میداد، (حتی یه جورایی حالت انیمه ای داشت!) صحنه رد کردن کیف ها و اسلحه های دانش آموزا به اونا و فرستادنشون به محیط بیرون، عکس العمل های متفاوت شون در برابر مسابقه خونینی که در راهه! همه چیز به نحو عالی به نمایش کشیده شد. به نظر من نیمه اول فیلم بی نقص جلو برده شد و همه چیز به اینجا ختم نشد؛ خیلی از صحنه های هنرمندانه و ماندگارش تو نیمه دوم بود. خصوصا صحنه های پایانی فیلم که دیگه حرف نداشت. میدونم دارم تعریف زیادی میکنم و گاهی تعریف زیادی خیلی ها رو از خوندن ادامه معرفی منصرف میکنه، بهرحال من فقط صرفا برای دنبال کردن کارای کیتانو سراغ این فیلم رفتم و شناخت قبلی از فیلم نداشتم، بخاطر همین برام سوپرایز کننده بود.

8.3/10

--

A Scene at the Sea
Ano natsu, ichiban shizukana umi

1991



داستان فیلم: شیگرو، زباله جمع کن ناشنوایی که به صورت اتفاقی یک تخته موج سواری پیدا میکنه. سعی میکنه موج سواری یاد بگیره و کم کم علاقه ش به دریا و موج سواری بیشتر میشه...

در ادامه گیر سه پیچ به کیتانو ( :D )، اینبار سراغ فیلمی رفتم که خودش جز بازیگراش نبود. اول اینو بگم که نبودنش جز بازیگرا یه مقدار فاز عجیبی داشت و حس میکنم تو فیلم های قبلی مهره سنگین و جالب توجهی بود ولی خوب بعد از دیدن فیلم، با اطمینان خاطر میتونم بگم که میتونم سراغ بقیه فیلم هاش هم برم چون بدون کیتانو هم فیلم خوبی بود. این فیلم نسبت به بقیه فیلم هاش، فضای فوق العاده آروم تری داشت، دلیل اصلی ش ناشنوا بودن دوکارکتر اول فیلم بود که باعث شده بود بیشتر سکانس ها تو سکوت بگذره و حتی بعضی مواقع موسیقی هم شما رو همراهی نکنه. روی هم رفته استفاده کیتانو از موسیقی رو خیلی پسندیدم، همیشه به جاست، گاهی سکانس های خیلی آروم، به موزیک برای بهتر شدن نیاز ندارن و خودشون بی نقص هستند. یک دلیل دیگه آرامش فیلم اینه که، درصد خیلی بالایی از فیلم کنار دریا میگذشت، موج سواری، خیره شدن به دریا و.. در کل لوکیشن اصلی فیلم، لب ساحل بود و حس یه فیلم تک لوکیشنی به آدم دست میداد. مثل بقیه فیلم های کیتانو، کارکترهای فرعی به طرز عجیبی جالب بودن و هرکدوم از شخصیت ها، لحظه خاص خودشو داشت. یک مقدار پایان بندیش برام مبهم بود که با خوندن نقدها، یه چیزایی دستگیرم شد. بهرحال نسبت به بقیه فیلم هایی که از کیتانو دیدم، سطح پایین تری داشت ولی بازم خیلی جالب بود و ارزش های خاص خودشو داشت.

7/10