M | F | S

My Favorite Stuff

M | F | S

My Favorite Stuff

Ran - 1985​ - Kurosawa

Ran - 1985



وای .. چه فیلم خوبی ... ! اینجور وقت هاست که باید از واژه "شاهکار" استفاده کنید.

اول از همه باید به این اشاره کنم که من آشنایی خاصی با نمایشنامه "شاه لیر" اثر شکسپیر نداشتم، اسمشُ بارها شنیده بودم ولی خب ... ! و صرفاً بخاطر این فیلم و کنجکاوی‌ای که قبل از دیدن اثر بهم دست داد به سراغ خوندن خلاصه ای از نمایشنامه رفتم تا کمی آماده باشم و وقتی که دیدن فیلم Ran رو تمام کردم، به ابهت این اثر هنری پی بردم .. مسلماً من نمی تونم از درک کردن قطعی اثر شکسپیر صحبت کنم (دوست دارم بعدها این درک رو تجربه کنم، بیشتر با این فضا آشنا بشم) ولی فعلاً دوست دارم از کوروساوا و نگاه هنرمندانه ای که در فیلم Ran داشته تعریف کنم؛ بگم که چقدر فیلم رو پسندیدم .. اینکه حتی در همون ابتدای فیلم هم با دیدن لحظات گفتگوی پادشاه با فرزندانش و اینکه در چه محیط زیبایی، پر از سبزه و دل انگیزی به سر می بردند مدهوش وار به صفحه پیش روی خودم خیره موندم و فهمیدم که قراره با یک اثر درجه یک روبرو بشم. خوشحالم که این احساس به خوبی به ثمر نشست و از اینکه چنین روایت داستان و پایان بندی فوق العاده خوبی رو به چشم دیدم رضایت کامل دارم.

پریدن از فیلم های دهه 50 کوروساوا به دهه 80 کمی تا قسمتی واسم عجیب بود .. انتظار تفاوتی به این عظیمی رو نداشتم؛ اینکه دو فیلم قبلی به اعماق جامعه ژاپن پرداخته بودند در نوع خودشون بسیار عالی بودند و حالا به یک داستان حماسی و بی نهایت زیبا پرداختیم .. و چقدر این داستان به دل من نشست .. فوق العاده بود.

سوالی که بعد از دیدن فیلم سخت منو مشغول خودش کرده بود این بود که اول از چه چیز فیلم حرف بزنم و بعد دیدم نمیشه درست دست روی بخش خاصی گذاشت و فقط باید با موج احساساتی که منو احاطه کرده حرکت کنم و هر چیزی به ذهنم میرسه بگم .. پس آماده باشید .. چون متنم قراره کمی درهم برهم به نظر میرسه ...

همه خوبی های این فیلم از بخش داستان و شخصیت پردازی شکل می گیره .. شکوه داستانی و عمق شخصیت پردازی پادشاه و اطرافیانش رفته رفته در طول فیلم بیشتر به ذهن بیننده قالب میشه .. باورپذیری فضا و همراه شدن و یا تنفر پیدا کردن از شخصیت ها به سادگی شکل می گیره و حتی دلقک داستان هم نقش بی نهایت جالبی رو در تخریب چهره ای که تا بحال خندان و بشاش تصور می کردیم داره. شاید انصاف نباشه که "حتی" رو در کنار اسم دلقک داستان بیارم ... چون تاثیرگذاری حضور این کارکتر بر روی صحنه ها پررنگ تر از اون چیزیه که بشه اونو یه کارکتر خیلی فرعی لقب داد اما بهرحال صحبت من از شخصیت های پخته داستانه که بهتر از این نمیشد اونا رو به نسخه ای ژاپنی تبدیل کرد. وجود هر کدوم از کارکترهای فیلم و هر قدمی که اونا برمی داشتن حس تراژدی فیلم رو دردناک تر و بهتر از قبل می کرد.

هر چند صحنه های نبرد جنگی زیاد نبودن (حداقل من اینطور احساس کردم) ولی احساس تاریخی مخوف و باحالی درونشون نهفته بود. دیدن سپاهیان ژاپنی و ارتش های مخالف با هم در این اندازه و عظمت و در اون دشت های وسیع در نوع خودش بسیار باحال و دلچسب بود. اینکه چطور از استراتژی رفتن درون جنگل استفاده میشد و اینکه چطور فرمان ها داده میشد، سیستم های نظامی پیاده میشد و شکل دهی پیاده و سواره صورت می گرفت .. همه جز نکات جالب انگیز فیلم بودند.

من عاشق زبان ژاپنی ام .. از دیدن انیمه که یکی از علائق اصلیمه گرفته تا فیلم های ژاپنی و هر چیزی که به این زبان مربوط بشه ... همه رو دوست دارم و فکر می کنم زبان ژاپنی خصوصاً در قالب یک کار تاریخی بسیار جذبه کار رو بالا میبره .. رفتن به عمق یک فضای تاریخی و ژاپنی وقتی زیباتر میشه که دیالوگ هایی خوب برای اثر نوشته بشه و این کار در Ran به خوبی انجام گرفته بود. دیالوگ هایی مثل "انسان گریه می کنه و به دنیا میاد و وقتی که به اندازه کافی گریه کرد، می میره!" ... و یا "در یک دنیای دیوانه، این فقط دیوانگان هستند که عاقلند" و یا اصلاً تکه های صحبت پادشاه در هر نقطه ای از فیلم .. حرف از بهشت زدن و ... ! دیالوگ های خیلی خوبی رو در جای جای فیلم داشتیم که میشه بهشون اشاره کرد.

[کمی با اسپویلر] اما بهترین قسمت فیلم لحظات پایانی اونه .. تو نیمه دوم هر چه جلوتر رفتیم، حس داستان و مسیری که طی می کردیم بهتر از قبل شد و فایده ای نداشت .. باید با روالی که قراره اتفاق بیافته روبرو بشید : با اینکه اون احساس شک و دودلیِ ترسناک مربوط به سناریوی تلخ پیش روی شماست، با تک تک سلول های بدنتون عطشی رو برای دیدن لحظات آخر دارید .. دوست دارید این تراژدی رو به انتها برسونید و .. میرسونید .. و بعد یک ایول جانانه به کوروساوا میگید .. از اینکه چه اقتباس زیبایی انجام داده به وجد میاید و این فیلم رو به لیست فیلم های مورد علاقه خودتون از کوروساوا اضافه می کنید ... این روالیه که شما طی می کنید .. خیلی سخت میشه با رفتن به سراغ Ran از طی کردن چنین روالی دوری کرد!

و پیاده سازی صدای اون فلوت عذاب آور (از نوع خوب!!) چقدر محکم بر روی صحنه ها و سکانس های فیلم سنگینی می کرد .. بخش های فلوت موسیقی متن فیلم خیلی عالی بودن .. بار زیبایی داستان بخاطر این استفاده به جا و سنجیده از فلوت بالاتر از حالت معمول رفته بود و اینم یکی دیگه از نکات مثبت اقتباس کوروساوا و برگردوندن این نمایشنامه به فضای ژاپنی بوده؛ جایی که میشه از موسیقی سنتی ژاپن هم برای بهتر به رخ کشیدن این تراژدی استفاده کرد.

9/10

صحنه‌هایی از فیلم :





Ikimono no kiroku - 1955 - Kurosawa

Ikimono no kiroku - 1955

[​IMG]

دیوانگی و نحسی یک خاطره زشت و تلخ!


داستان مرد پا به سن گذاشته و کارخانه داری که از ترس بمب اتمی، تصمیم می گیره تمام دار و ندار خودش رو بفروشه و بهمراه خانواده به برزیل فرار کنه .. جایی که فکر می کنه امنه! ولی مخالفت خانواده گریبان گیر اون میشه و ...

درست وقتی که دارید دقایق اول این فیلم رو می بینید، متوجه میشید که تمام سکانس های پیش روی شما خبر از دیوانگی محض میده؛ خبر از اینکه یک بلای خانمان سوز مثل جنگ هسته ای چه تاثیر و ریشه عمیقی در ذهن یک مرد می گذاره، اون رو تا کجاها می کشونه و به این فکر فرو میرید که واقعاً چطور میشه چنین هراسی رو از دل چنین شخصیتی پروند ... اون لحظه ست که می فهمید و به این پی می برید که هنر سینما می تونه چه تاثیر بی نهایت خوبی بر روی افکار داشته باشه .. اینکه به راحتی با چنین سوژه ای میشه بر ضد جنگ برخواست و به زیبایی هر چه تمام تر تخریب انسانیت درون یک فرد رو به تصویر کشید؛ از تاریخ ژاپن حرف زد و گفت که در حاشیه چه گذشته .. چه دردهایی کشیده شده و چه نگاه های پر از امیدی به پوچی و یاس تبدیل شدند. گاهی به این دیوانگی می خندید، گاهی خودتون رو به جای پسر و دختر اون مرد می ذارید و می خواید بدونید اگه جای اونا باشید چه عکس العملی نشون میدید و گاهی به این فکر می کنید آیا واقعاً رفتن این خانواده به برزیل دردی رو دوا می کنه؟! مسلماً نه، اینطور نخواهد شد و ولی دنبال کردن مسیر دیوانگی کارکتر اول این داستان دیدن ها داره!

جایی خوندم که این فیلم از نظر بعضی ها "سرگرم کننده" نیست .. یعنی گفته شده بود فیلم با اینکه نکته و پیام زیبایی داره ولی قدرت سرگرم کنندگی بالایی نداره و من چقدر با این نظر مخالفم!! در حدی که فکر می کنم حتی صحنه های عصبی شدن توشیرو میفونه در برابر دادگاه و فرزندانش به تنهایی ارزش سرگرم کنندگی بالایی دارند .. هنر بازیگری این مرد به راحتی می تونه منو سرگرم کنه ... بادبزنی که در دست داشت و واکنش هایی که یک مرد سنتی ژاپنی در برابر نظر مخالف بچه های خودش نشون میداد و اینکه با وجود احترامی که بچه ها به اون داشتند سعی می کردند نظر خودشونُ قالب کنند و از این اشتباه سنگین جلوگیری کنند. از اینها گذشته، من فکر می کنم حتی اگه ارزش های سرگرم کنندگی فیلم رو بخوایم پایین بدونیم، وقتی به پایان بندی شاهکار فیلم می رسیم، باید دست به تحسین فیلم ببریم و به این فکر فرو بریم که حالا دیدن صحنه های قبلی با ارزشه و حالاست که میشه بهتر به اون سکانس ها نگاه کرد. یعنی روی هم رفته قالب کلی داستان، شروع شدن و به پایان رسیدن این اثر رو عالی می دونم .. اگه بحث بر سر کسل کنندگی باشه، تصور می کنم Ikiru کمی بیشتر تو این زمینه به چشم میاد ولی خب، این فقط نظر منه.

[با اسپویلر] نگاهی که فیلم به خودخواهی داره برای من خیلی پررنگ بود؛ پیام فوق العاده جالبی که در انتها به نمایش در اومد .. اینکه کارکتر اول داستان چطور حاضر بود دست به هرکاری بزنه و هر جور شده خودش رو از ژاپن رهایی بده و به برزیل برسونه .. به مقصدی که فکر می کنه در امان خواهد بود و بعد، با قربانی کردن چه چیز بزرگی بالاخره سرش به سنگ می خوره و شما با خودتون فکر می کنید چقدر دیر این اتفاق افتاد! وقتی که نگاه های خیره اون مردم بیچاره کارگر کارخانه به خودش رو می بینه و اینکه چطور اونا رو از کار بیکار کرده ... یک لحظه سنگین و تاسف بار برای پیرمرد داستان بود .. جوری که حتی بیننده هم از نگاه به چشم های کارگرای اون کارخونه کمی احساس شرم می کنه! و در آخر به این نتیجه میرسیم که تزلزل شخصیتی و سستی‌ای که از ترسی واهی و مزخرف بوجود میاد، چه هزینه و خسارت سنگینی رو می تونه به بار بیاره!

8.3/10

[​IMG]

پ ن : حضور تاکشی شیمورا، بازیگر نقش اول فیلم Ikiru هم یه نکته جالب دیگه واسه من در این فیلم بود و هر چند نقشش آنچنان پررنگ به نظر نمیرسه ولی بهرحال دیدن حالت دیگه ای از دنیای بازیگری این هنرمند واسم جالب انگیز بود .. البته قبلاً اونو در فیلم های Seven Samurai و Rashomon دیده بودم ولی چون چند سال پیش اون دو فیلم رو دیدم، حضور ذهن خوبی از بازی این بازیگر ندارم. فکر کنم اگه الان به سراغ اون فیلم ها برم، نگاه دیگه ای به این بازیگر داشته باشم و جور دیگه ای از دیدن بازیگری اون لذت ببرم .. شاید یه روز اینکارو کردم.

Ikiru - 1952 - Kurosawa

در یک اقدام خوب دست به دانلود تعدادی از فیلم های آکیرا کوروساوای بزرگ زدم. فیلم هایی که تا بحال ازش ندیده بودم :

Ikiru - 1952
Ikimono no kiroku - 1955
Throne of Blood - 1957
Yojimbo - 1961
Sanjuro - 1962
High and Low - 1963
Dersu Uzala - 1975
Kagemusha - 1980
Ran - 1985

 اما اولین فیلمی که از این لیست دیدم :


Ikiru - 1952

کجا میشه پیداش کرد؟ معنای زندگی، چیزی که سالهاست از روح واتانابه خارج شده!




داستان واتانابه، مردی که 30 سال زندگی خودش رو به حالتی کسل کننده و خشک به شغل کارمندی مشغول بوده و حالا ناگهان از سرطان داشتن خودش با خبر میشه و تصمیم می گیره روزهای باقی مانده عمرش رو به شکل متفاوتی نسبت به 30 سال گذشته بگذرونه.

ربات بودن مساوی میشه با از دست دادن طراوت و شور زندگی؛ پشت میز نشستن برای سالیان سال، خیره شدن به کاغذها و نوشته هایی که روی میز تو قرار داده میشن و ور رفتن با هزاران هزار امضا، مُهر، تایید و رد کردن درخواست های بی شمار ارباب رجوع ها ...! شاید در این فیلم کمی بحث اغراق در میون هست و بشه گفت که زندگی کارمندی با این شدتی که در این فیلم به نمایش کشیده هم سرد و بی حال نیست ولی نمیشه انکار کرد که روتین کسل کننده ای در فضای کارمندی و پشت میز نشینی وجود داره. احساس کردن این موضوع و درک کردنش برای من از راه وارد شدن به این فضا به دست اومده و همین موضوع یه جورایی ارتباطی که تونستم با محتوای این فیلم برقرار کنم رو بهبود بخشید. دوست داشتم کارکتر اصلی رو دنبال کنم؛ ببینم با افکار مغشوشی که به سرش زده چکار میکنه و چه راه حلی برای معنی بخشیدن به زندگی کسل کننده خودش پیدا می کنه. فکر نمی کردم هنوز دیر شده باشه .. البته چه بهتر بود که قبل از با خبر شدن از جریان سرطان، روزی واتانابه به خودش بیاد و دست از این خواب عمیق یا بهتر بگم، کابوس کارمندی برداره ولی حالا باز هم فرصتی برای  اون باقی مونده بود و دیدن اینکه یک مرد پا به سن گذاشته مثل اون چطور در پی چشیدن جرعه ای از زیبایی های زندگی روانه انواع و اقسام جاها و مناطق مختلف می شد و هر چیزی رو امتحان می کنه در نوع خودش دیدنی بود.

به نظر من کوروساوا چهره خیلی جالبی از فضای اداری رو در این فیلم به تصویر کشیده شد؛ رفتن به عمق پاسکاری های اداری، چپ و راست کردن افرادی که برای رسیدن به ذره ای آرامش به اداره های مربوطه مراجعه می کردند؛ مردمی که با رفتن به هر بخش به یک بخش دیگه ارجاع داده میشن و هزاران پیچ و خم دیگه ای که به عمد جلوی پای اونا قرار داده میشه تا وقتی که دست از سر خواسته خودشون بر دارند و تسلیم بشن! این فقط یک جنبه از فضای درون فیلم بود و من فکر می کنم از نگاه شخصیتی و جزییاتی هم میشه به کارکترهای فیلم نگاه کرد و خود شخصیت اصلی واتانابه به زیبایی توسط تاکاشی شیمورا خلق شده بود و احساسات و میمیک های منحصر به فردی رو به نمایش گذاشته بود.

[کمی همراه با اسپویلر] و البته درسته، واتانابه خودش هم جزیی از این سیستم خشک و بی ثمر بود .. 30 سال در این نقطه درجا زده بود، در حالی که می تونست خیلی مفیدتر از اینها به اجتماع خودش کمک کنه اما همین تلنگر آخر عمری باعث شد بالاخره نگاهی متفاوت به اجتماع، دردها و خواسته های مردم پیدا کنه. هرچند ابتدا خود محوری رو پیش رو گرفت و به دنبال آسایشی در زندگی خودش گشت .. به پارتی ها رفت، به کلاب ها، انواع و اقسام راه های خرج کردن پول خودش رو امتحان کرد، بشاشی یک دختر جوان زیبا رو الگو قرار داد ولی نه، چاره کار این نبود. در نهایت به نتیجه زیبایی رسید؛ نتیجه ای که نام اون رو ماندگار کرد ... کمک به مردم، باز هم از جایی که 30 سال عمر خودش رو سپری کرده بود ولی اینبار با جدیت و در آوردن دستکش ها و به سر گذاشتن کلاهی جدید و رنگین! این واتانابه ای بود که من می تونستم ازش حمایت کنم و دوستش داشتم.

روی هم رفته فیلم جالبی بود .. گاهی ذره ای کسل کننده ولی روی هم رفته عمق دلچسبی در فضای داستانی موج میزد.

8/10

تصاویری از فیلم :









Movies i've recently seen

Epic
2013



وقتی نمره IMDb و لیست دوبلورهای انیمیشن رو دیدم، ناخودآگاه سطح انتظاراتم پایین اومد و حس میکنم یکی از دلایلی که باعث شد از انیمیشن لذت ببرم، همین موضوع بود. به دلیل معرفی خوبِ کارکترها که تو نیمه اول انجام گرفت، وارد شدن به فضای انیمیشن کار راحتی بود و مثل خیلی از انیمیشن‌های دیگه نیمه اولشو رو دوست داشتم و جالب کار کرده بودن. تمرکز اصلی من و چیزی که چشم به راه دیدنش بودم، دیدن نیمه دوم فیلم و تعادلی بود که با نیمه اول قرار بود برقرار کنه. خوشبختانه اُفت چندانی نسبت به نیمه اول نداشت و روند خوبش رو حفظ کرد. کار دوبلورها فوق‌العاده نبود ولی تونسته بودن کارکترها رو باورپذیر کنند و روی هم رفته نظر مثبتی نسبت به صداپیشه‌هاش دارم. تو این بین، بودن Pitbull هم واسم عجیب بود ولی خوب مسلما جالب‌ترین مسئله دوبلوری واسه من، حضور والتز بین دوبلورها بود که کارشم خیلی جالب بود. در مورد کارکترها، خوب بود که یه کارکتر دختر رو به عنوان کارکتر اصلی تو انیمیشن داشتیم و نقطه قوت خوبی برای داستان محسوب میشد بعلاوه اینکه، کارکترهای محبوبم از انیمیشن اون دو حلزون بودن که کمدی خوبی رو وارد کار کرده بودن و تعامل جالبی با ام‌کی و ناد داشتن.

کارِ انیمیشن سطح خیلی خوبی داشت و به ندرت ضعفی در صحنه‌ها به چشم می‌اومد، طراحی چهره‌ها و موجودات جالب بود و در کنار موسیقی نسبتا خوب انیمیشن تحرک‌های خوبی جریان داشت. فضای انیمیشن یه کوچولو منو به یاد How to Train Your Dragon می‌انداخت، حس میکنم شباهت‌هایی بین‌شون وجود داره ولی خوب محیط کُلی بین دو انیمیشن کاملا متفاوته. روی هم رفته از اون انیمیشن‌هاییه که هرکسی رو راضی نمیکنه و ممکنه نقاط مثبتی که من بهشون اشاره کردم، برای یه نفر دیگه نقطه منفی باشه؛ Epic برای هرکسی Epic نیست. برای منم Epic نبود ولی به نظر من حسابی سرگرم‌کننده بود. احتمالا رده سنی پایین‌تر به راحتی لقب Epic رو به این انیمیشن بدن و از دیدنش حسابی لذت ببرن.

6.5/10


--


Blood and Wine
1996



فیلمی جنایی با بازی جک نیکلسون و جنیفر لوپز (!) همبازی کردن تو بازیگر کاملا متفاوت و دور از ذهن تو چنین فیلم جنایی اونقدرا بد از آب درنیومده. البته اینجا لوپز خیلی جوونه و از ظاهر خیلی خوبی برخورداره و بخاطر همراه بودن با بقیه بازیگرای حرفه‌ای فیلم، تونسته از پس نقش خیلی خوب بربیاد. جک نیکلسون مثل همیشه خوب بود و بازم یه دیالوگ‌هایی داشت که من فکر میکنم عالی به نمایش در آوردنشون فقط از عهده نیکلسون برمی اومده. اما در کنار نیکلسون مایکل کین هم خیلی خوب ظاهر شده بود. نکته جالب در مورد مایکل کین تو این فیلم اینه که، اون بعد از بازی در Bullet to Beijing محصول 1996 تصمیم به خداحافظی از دنیای بازیگری گرفته بوده ولی با اصرار نیکلسون راضی میشه به دنیای بازیگری برگرده. خود فیلم و داستان معمولی بود و چیزی که واسم عجیب بود، استفاده از موسیقی بود؛ گاهی تو صحنه‌های خیلی معمولی، یه موسیقی تُند و مرموز جنایی پخش میشد که کاملا بیننده رو از فضا دور میکرد. حس میکنم هدف کار جنایی‌تر کردن فضای فیلم بود ولی بهرحال هدف به سرانجام نرسیده بود و حداقل برای من نتیجه برعکس داشت.

6.3/10


--


The Muppet Movie
1979



از اونجایی که The Muppets ــه 2011 واسم جالب بود، گفتم این فیلم رو هم یه امتحانی کنم. فیلم خوب و سرگرم‌کننده‌ای بود ولی گاهی حس نصفه‌نیمه موندن بهم دست میداد؛ بعضی از قطعات یا صحنه‌ها رو دوست داشتم ادامه بدن یا مثلا حس میکردم میتونستن بیشتر از نقطه پایان فیلم جلو برن. بهرحال کارکتر کرمیت اینجا هم عالی بود و دلیلی اصلی جذابیت فیلم بود، مسیر سفرش، آشنایی‌ش با بقیه کارکترها حس خوبی داشت و فیلم رو دیدنی کرده بود.

6.5/10


--


Call Me Madam
1953



موزیکالی معمولی با بازی دونالد اوکانر. چیز فوق‌العاده خاصی نداشت و صرفا برای ادامه دادن کارنامه اوکانر به نظر فیلم خوبی برای دیدن میاد. اوکانر اینجا هم از چهره کمدی و استایل کمدی رقص خودش استفاده کرده بود و شاید بشه بهترین سکانس‌ش رو رقص کنار بادکنک‌ها دونست. بجز اوکانر، بقیه بازیگرا رو زیاد خوب ندیدم و داستان هم اونقدرا سرگرم‌کننده نبود. روی هم رفته اگه بخوام فقط قطعات موزیکالش رو درنظر بگیرم، نمره 7 رو بهش میدم ولی بصورت کُلی نمره‌ش پایین میاد.

6/10


--


The Girl Who Leapt Through Time
2006



عالی بود، یه انیمه سینمایی خیلی سرگرم‌کننده. موضوع خیلی جذاب سفرها و جهش‌های زمانی با استفاده از روند داستانی جالب و کارکترهای خیلی خوب. شاید خیلی‌ها با دیدن انیمیشن کار به اون ایراد بگیرن و از ضعف انیمیشن‌ش بگن ولی به نظر من تنها چیزی که انیمیشن داشت، متفاوت بودنش بود و اصلا کم‌کاری یا ضعفی درش دیده نمیشد. نسبت به انیمه‌های امروزی کمی متفاوت بود ولی حس نزدیکی خوبی رو بین بیننده و فضای انیمیشن ایجاد میکرد. شخصیت‌پردازی قوی ماکوتو و همراهی طولانی که بیننده در طول انیمه باهاش داشت، خیلی خوب بود. همراه شدن با اون تو ماجراجویی‌های جهش‌های زمانی‌ش و روابطی که با دو دوستش داشت، دبیرستان‌شون و اتفاقات کلیدی داستان، همه چیز به نحو عالی به تصویر کشده شده بود. صحنه خوب خیلی زیاد داشت و خیلی از صحنه‌هاش تو ذهنم باقی مونده، صحنه‌هایی که حرکت جهش زمانی‌ش رو انجام میداد، جمع شدنشون تو اون زمین بیسبال و تمرین کردن‌هاشون، فضای تخیلی بین جهش‌ها، تخته سیاهی که جمله "زمان منتظر هیچ‌کس نمی‌ماند" و ... دوبلورها هم جز نکات مثبت انیمه بودن و درنهایت اینکه پایان‌بندی‌ش هم واقعا خوب بود و حسابی راضی‌کننده بود.

8.3/10


--


The Big Wedding
2013



با اینکه میدونستم قراره با چه فیلمِ ضعیفی روبرو بشم و خودم براش آمده کرده بودم ولی بازم از اونچیزی که فکر میکردم، بدتر بود. کاملا خسته کننده و خالی از کمدی خوب. حرف زدن راجع به کمدی خوب اونم تو چنین فیلمی، حالا این بحث خودش میتونه کُلی خنده دار باشه! تنها نکته مثبت فیلم، همون دیدنِ رابین ویلیامز تو 2 3 سکانس بود و دیگه هیچ چیز قابل توجهی نداشت. روی هم رفته، حتی با پُرستاره بودنش هم ارزش دیدن رو نداره و از اون فیلم‌هایی ــه که زیاد میشه به در و دیوار کوبیدش و ازش بد گفت.

4/10


--


The Panic in Needle Park
1971



داستان اعتیاد به هروئینِ ترکیب شده با عشق دونفر؛ فیلم خوبی بود، یه بازی عالی از آل پاچینو و کیتی وین که نقش بابی و هلن و درگیری این دوکارکتر رو دیدنی کرده بودن. صحنه‌های تزریق زیادی تو فیلم بود و با اینکه به محیط فیلم فضای واقعی‌تری داده بود، ولی چون بعضیاشون طولانی بودن، یه مقدار فیلم رو به سمت کسل‌کننده شدن هُل داده بود. ولی بهرحال فیلم خوبی بود و داستان هم خیلی جالب جلو رفت و به پایان رسید. شباهت‌هایی هم به Requeim For A Dream داشت و اگه طرفدار اون فیلم هستید، دیدنش رو پیشنهاد میکنم.

7/10


--


Madadayo
1993



آخرین فیلمِ کوروساوا به عنوان کارگردان. خیلی خوب بود، رابطه دوست داشتنی و زیبای بین یک معلم و دانش آموزاش، احترامی که دانش آموزها با گذر سال‌های زیاد همچنان به معلمشون دارن، جشن‌‌های تولدی که براش میگیرن، خیلی خوب به نمایش کشیده شده بود. نیمه اول فیلم، نیمه بی نقص و لذت بخشی بود ولی نیمه دوم یه مقدار با جهتی که داستان به خودش گرفت، مشکل داشتم و به نظر من ضعف فیلم تو نیمه دوم اونه. البته پایان بندی خیلی خوب بود ولی تا رسیدن به پایان بندی بالا و پایین زیادی رو توی فیلم میبینیم. در مورد کارکترها این نکته برام جالب بود که بجای اینکه کارکتر سنسی، دانش آموزا رو شکل بده، این دانش آموزا بودن که کارکتر سنسی رو به چشم بیننده وارد میکردن و اهمیتش رو رخ میکشیدن! البته این رو نمیگم که Matsumura در نقش سنسی خوب ظاهر نشده بلکه صرفا به نقشِ مهمی که بقیه کارکترها داشتن، اشاره میکنم. روی هم رفته فیلم، حس خیلی خوبی داشت و مسلما ارزش دیدن رو داره.

7/10


--


The Croods
2013



خیلی سرگرم کننده بود، مسلما هدف سرگرم کنندگی‌ش رو به راحتی پوشش داده بود، سوژه جدید و انسانهای اولیه، محیط متفاوتش هم خوب بود. برخلاف بعضی از انیمیشن های اخیر که بیننده بعد از دیدنشون حس میکنه تمام انرژی و فکر روی نیمه اول اون انیمیشن گذاشته شده و نیمه دومشون سرهم بندی شده، نیمه دوم این انیمیشن بهتر از نیمه اولش بود و تداوم خیلی خوبی در نگه داشتن جذابیتش درطول انیمیشن داشت. واقعا انتخاب نیکولاس کیج به عنوان صداپیشه گراگ به نظر من عالی بود، صدای خاصِ کیج همیشه واسم جالب بوده و اینجا تو یه محیط انیمیشنی بازم خیلی خوب به نظر میرسه. بقیه دوبلورها زیاد به نظرم ویژه نبودن و چیز خاصی ازشون تو ذهنم باقی نمونده. از همین الان هم شماره دومش تایید شده، با توجه به پایان بندیش، میشه انتظارات خوبی از شماره دوم انیمیشنش داشت ولی خوب هنوز زمان زیادی تا 2017 باقیه و باید ببینیم این انیمیشن طی سال های آینده چطور عمر میکنه و ماندگاریش در چه حدیه.

7.2/10


--


The Cure
1997



خوب بود، یه مقدار به سلیقه من نمیخورد ولی تونستم به فیلم عادت کنم و روی هم رفته لذت خوبی ازش بردم. نکته‌ای که یه مقدار منو اذیت میکرد، بیش از حد طولانی بودن بعضی از سکانس‌های فیلم بود که حس میکنم اگه کوتاه تر میبودن، با فیلم خیلی بهتری روبرو میشدم. مثل بعضی از فیلم‌های ژاپنی دیگه‌ای که دیدم، بازم کمبود موسیقی احساس میشد و وقتی اون سکانس‌های کش دار و بی موسیقی بودنشون رو درکنار هم بذاریم، یه مقدار جنبه منفی پیدا میکنه. اما بهرحال، خودِ فیلم ترس خوبی داشت و به جای وارد کردن ترسِ واضح از طریق سکانس‌های دلهره آور، کارگردان تونسته بود با موضوع کُلی و نحوه پیشروی داستان، ترس رو کُلی به درون بیننده منتقل کنه. این شاید مثبت‌ترین نکته فیلم از نظر من بود. Kôji Yakusho هم بازی خیلی خوبی داشت و چندتا از فیلم‎هاش رو تو لیست دانلودم قرار دادم، امیدوارم فیلم‌های دیگه‌ش هم خوب باشه.

6.5/10