My Movie Challenge - 16 - State of Grace - 1990
تاریخ تماشا : 1403/03/07
ساعت تماشا : 07:00 الی 11:00
That was an amazing hidden gem to say the least
واقعا عبارت Hidden gem درخور این فیلم هستش. چه فیلم خوب، دیدنی و جذابی بود. چه بازیگرای معرکه ای رو به عنوان بازیگرای اصلی داشت؛ افرادی که شاید اون زمان کسی ابرستاره محسوبشون نمی کرده ولی اگه تو زمان حال به فیلم نگاه کنید، با دیدن اسم هایی مثل شان پن، اد هریس و گری اولدمن فورا به دیدن فیلم تمایل پیدا می کنید. و تازه بماند که همه هم در نقطه اوج ظاهری و جوونی خودشون بودند. مثلا دیدن گری اولدمن با چنین تیپ و چهره ای با اون موهای بلند و البته شخصیتی که بهش داده بودن و اون روانی بازی های مختص خودش واقعا آدم رو یاد فیلم لئون می ندازه و جدا از اون وسعت بازیگری این بازیگر رو هم به خوبی به رخ می کشه. نشون میده که گری چقدر بازیگر خوبیه و چه انتخاب خوبی واسه شخصیت جکی بوده. حقیقتا از حضورش لذت بردم و بار سنگینی واسه فیلم بود.
شان پن همیشه برای من بازیگر خوبی محسوب می شده و همیشه نسبت به دیدن فیلم هاش تمایل داشتم. اینجا هم در نقش یک پلیس مخفی واقعا خوب عمل کرده بود و در کنار این دو نفر، اد هریس هم که دیگه نور علی نور بود و من از زمان دیدن Westworld علاقه قلبیم به این بازیگر دو صد چندان شده. هر جا می بینمش حس خوبی نسبت بهش پیدا می کنم و توی این فیلم به طرزی عالی تونسته بود یک شخصیت سرد و رئیس مابانه از خودش به نمایش بگذاره. حضورش میل گری اولدمن وزنه سنگینی واسه فیلم محسوب میشه و به خوبی توی نقش خودش فرو رفته بود. جای تحسین داشت.
شما تصور کنید فیلم چقدر خوب پردازش شده بود که حتی بازیگری مثل جان سی ریلی هم توی نقش استیو خوب به نظر میرسه؛ بازیگری که من به شخصه هیچ جا دوسش نداشتم و ازش خوشم نمیاد. ولی اینجا حتی می تونید باهاش احساس همذات پنداری کنید و باهاش انس بگیرید.
و البته در کنار این بازیگرهای مرد، دیدن رابین رایت که من متاسفانه House of cards رو ازش ندیدم، جالب توجه بود؛ واقعا بازیگر زن زیبایی بود و تعاملش با شخصیت شان پن توی فیلم جذاب شده بود. سکانس های عصبانیتش یا صحنه های رومانتیکی که بینشون بوجود می اومد واقعا دیدنی بودند و قدرت بازیگری بالایی داشت. به نظرم واقعا انتخاب خوبی واسه نقش کاتلین بود و به نحو احسن کار خودش رو انجام داده بود. اینجا و دیدن نوع بازیش باعث شد به دیدن سریال House of Cards تمایل پیدا کنم.
داستان و نحوه پیشرویش رو دوست داشتم. چیزی بود که دلم می خواست رخ بده و یک ربع آخر فیلم واقعا پر از هیجان و استرس و کنجکاوی بود. چیزی که به خوبی مخاطب رو دنبال خودش می کشونه و از این لحاظ فیلم رو تحسین می کنم.
روی هم رفته با هیچ انتظار و شناختی سراغ این فیلم رفتم و به بهترین نحو غافلگیر شدم و احتمالا بتونم اون رو بهترین فیلم چند وقت اخیر خودم خطاب کنم. چون واقعا از دیدنش لذت بردم و خصوصا لیست بازیگران فیلم و هنرنماییشون حسابی باب میلم بود. (8.3/10)
My Movie Challenge - 15 - You'll Never Get Rich - 1941
تاریخ تماشا : 1403/03/06
ساعت تماشا : 07:00 الی 09:00
گاهی فراموش می کنم که چقدر موزیکال دوست دارم و چقدر نوجوونی خودم رو پای دیدن آثار موزیکال گذروندم. ذوق و شوق زیادی که پای دیدن حرکات فرد آستر و جین کلی بدست میارم همیشه برام تعجب برانگیزه. به شخصه جین کلی رو بیشتر دوست دارم ولی هیچوقت نمی تونم از مهر و صفای تیپ و شخصیت فرد هم بگذرم و البته اینکه فن و قدرت اجرای یک موزیکال تر و تمیز رو همیشه در خودش داره.
تو این فیلم ابتدای کار حس کردم یه سری قطعات موزیکال ناموزون و یا عجیب هستن ولی فیلم هرچی جلوتر رفت، قطعات هماهنگ تر و جذاب تر شدن. خصوصا تیکه ای که فرد توی سلول به تنهایی می رقصید و بقیه سربازها نگاش می کردن و البته قطعه آخر که مربوط به عروسی بود و حسابی جالب توجه کار شده بود. یه سری حرکات توی اون قطعه واقعا چشم من رو گرفتن و لذت بردم.
سبک بازیگری آستر طبق معمول با درونمایه یک انسان شیرین و مهربون همراه بود. یه سری عنصرهای مربوط به خیانت توی داستان کار گنجونده شده بود که خیلی دوست نداشتم ولی برای پیشروی داستان و بالا و پایین کردن سناریو وجودشون ضروری بود و ایرادی بهش وارد نیست.
و لوکیشن ها هم چون از یه جای فیلم به سمت محیط نظامی رفت، کمی متفاوت با موزیکال های دیگه فرد شده بودند و حتی توی قطعات موزیکال هم از بعضی حرکات نظامی استفاده شده بود و به قولی از فضای حاکم بهره موزیکال برده بودن که بازم نکته خوبی بود. قبلا فکر کنم یکی دو فیلم از ریتا هیورث دیده بودم که یکیش رو خاطرم هست و اسمش Cover girl بوده. ولی بهرحال حضور ریتا هم خیلی دلربا و دلچسب بود و به نظرم انتخاب خوبی برای نقش مقابل فرد بوده. زوج خوبی رو تشکیل داده بودن و سوءتفاهم های درون داستان با حضور این دو شخصیت بامزه شده بودند.
روی هم رفته موزیکال خوبی بود و ارزش دیدن رو داشت. (7/10)
My Movie Challenge - 14 - The Invention of Lying - 2009
تاریخ تماشا : 1403/03/05
ساعت تماشا : 07:00 الی 16:00
My Movie Challenge - 13 - Godzilla Minus One - 2023
تاریخ تماشا : 1403/03/02
ساعت تماشا : 12:00 الی 16:00
نکته
ای که متوجه شدم اینه که من خصوصاً توی خونه حس مولتی تسک بدی بهم دست
میده و نمی تونم درست روی فیلم متمرکز بمونم. در صورتی که باقی فیلم های
اخیری که دیدم همه خارج از خونه بودن و تونستم با تمرکز و توجه کافی
ببینمشون. بهرحال با وجود نداشتن تمرکز کامل روی این فیلم، باز هم جلوه های
بصری زیبای اون رو دوست داشتم؛ زبان زیبای ژاپنی مثل همیشه حس فوق العاده
ای به محیط پیرامون سکانس ها میده و حتی یه جاهایی یکم عجیب غریب به گوش می
رسه. داستان گروچه درونمایه ای تکراری داره ولی خب وقتی بخوایم بهش نگاه
کنیم، می بینم تمام داستان ها درونمایه ای تکراری دارند و این چیز جدیدی
نیست و یا چیزی نیست که بخاطرش بشه فیلم رو شماتت کرد.
روی
هم رفته اونقدر هیجانی که فیلم میل داشت به من تزریق کنه رو دریافت نکردم و
نسبتاً راضی بودم. فیلمی نیست که دوباره پای دیدنش بشینم و کلاً سبک و
سیاقش کمی از سبک موردعلاقه من دوره. ولی خب چون دیدم منتقدین بهش نمره
خوبی دادن، دلم خواست حداقل امتحانش کنم و ببینم آیا مجذوبش میشم یا نه.
درباره بازیگرها و موسیقی حرف بخصوصی ندارم و صرفاً نرمال بودند. (6/10)
My Movie Challenge - 12 - A fistful of Dynamite - 1971
تاریخ تماشا : 1403/03/01
ساعت تماشا : 07:00 الی 11:00
ترکیب سرجیو لئونه و انیو موریکونه؟! دیگه چی واسه اینکه یک فیلم خوب بشه و ارزش دیدن پیدا کنه، نیاز داریم؟ جوگیرانه بخوام بگم میگم رسماً هیچی ولی خب قطعا منطقیش اینه که این دو عنصر باید در کنار بقیه عنصرهای خوب جا داده بشن و همه چیز مناسب باشه. که بود و خدا رو شکر فیلم حسابی سرگرم کننده ای بود. و حتی با مدت زمان ۲ ساعت و ۳۶ دقیقه ای، باز هم از کسل کنندگی به دور بود و این نکته خیلی جالبی واسه من بود. خیلی روون و دلنشین پیش می رفت و حتی بعضی جاهاش من با خودم فکر کردم که «چه وسترن حال خوب کنیه» نه اینکه کشت و کشتار درون فیلم حال من رو خوب کرده باشه ولی تم و حس حاکم بر فیلم ناخودآگاه احساس جالبی بهم می داد و این برام درخور توجه بود.
جیمز کوبورن و راد استایگر در عین متفاوت بودن، زوج خیلی جالبی شده بودن و فیلم رو به خوبی روی دوش خودشون حمل می کردن. خوان از همون ابتدا در عین هرزگی و داغون بودنش از لحاظ سطح فکری خودش رو یه جورایی تو دل بیننده جا می کنه و در مقابل جان هم از همون لحظه ورودش و انفجارهایی که به راه انداخت، سطح باحال بودن شخصیتش رو به رخ کشید و بعد تصور این دو شخصیت در کنار هم دیدنی می شد.
لمس و تاثیر موریکونه روی فضای حاکم بر فیلم حقیقتا مثل همیشه خاطرانگیزه. انگار که موریکونه یک جادوگری باشه که پای ساخت معجونه و در انتهای ساخت معجونش همیشه یک قطره از عصاره خاص خودش که فیلم رو خاطرانگیز می کنه رو توی معجون می ریزه. عصاره ای که هیچ موزیسینی مثل اون بهمراه نداره و واقعا قدرت خاطرانگیز کردن یک فیلم صرفا با تکیه بر موسیقی هنر بزرگیه که موریکونه از پسش برمیاد و من حقیقتا این استاد بزرگ رو ستایش می کنم.
سرجیو لئونه در نقش فیلمنامه نویس و کارگردان کار سنگ تمام گذاشته بود و در کنار نحوه چینش سکانس ها و فیلمبرداری و دیالوگ ها و هر گونه موضوعی که مرتبط به کارگردان می شد، می شد خاص بودن این وسترن رو مثل دیگر وسترن های سرجیو متوجه شد. واقعا وقتی لئونه وسترن می سازه، می دونید که یک کاربلد و حرفه ای این کار رو کرده و از همون لحظات اول این فیلم و زوم شات هایی که روی صورت اون افراد مرفه توی کاروان داشتیم تا هر گونه بازی که در ادامه با شخصیت ها و داستان فیلم داشتیم همه و همه دلچسب بودن. براوو سرجیو و احسنت بر تو که حقیقت استاد بی بدیلی در عالم سینما بودی.
من در هر صورت فیلم رو دوست داشتم و گرچه داستان فوق العاده ساده بود ولی نیازی نیست در این مورد سخت بگیرم و با خیال راحت خودم رو غرق در دیدن این فیلم کردم و حسابی از دیدنش لذت بردم. (7/10)
My Movie Challenge - 11 - Run Lola Run - 1998
تاریخ تماشا : 1403/02/31
ساعت تماشا : 12:00 الی 15:00
هرچند سبک و استایل فیلم رو درک میکنم و می دونم چرا می تونه جذاب باشه و هیجان انگیز. و البته که مخاطبین پر و پا قرصی رو می تونه جذب کنه ولی به شخصه، خیلی نمی تونم با چنین فضای تند و سریعی انس بگیرم و یکم از مدار سبک مورد علاقه ام من به دور بود.
به نظرم واسه سال ساخت فیلم، فیلم نوآوری های بخصوصی داشته و سبک فیلمبرداری، چینش سکانس ها، نوع پیشروی داستان و سبک و سیاقی که موسیقی رو با فضای حاکم بر فیلم مچ کرده بودن، همه در نوع خودش منحصر به فرد بود.
روی هم رفته سرگرم کننده بود. و اگه قرار باشه یه جایی فیلم متفاوتی رو پیشنهاد بدم، پیشنهاد بدی نیست. ضمن اینکه زمان فیلم خیلی کوتاهه و اصلا حوصله سر بر و کسل کننده نمیشه. (6/10)
My Movie Challenge - 10 - The Thin Red Line - 1998
تاریخ تماشا : 1403/02/30
ساعت تماشا : 11:00 الی 14:00
فیلم خوبی در وصف سختی، بدی، یاس، بیهودگی، آوارگی، سردرگمی و آشفتگی جنگ بود؛ صحنه های میدان جنگ فیلم واقعا پرداخت خوبی داشتند و آدم رو یاد سکانس اول فیلم Saving private Ryan می نداختند. پر از لحظات مملو از عجز و آه از نهاد درآر که چینش خوبی داشت و بیننده می تونه باهاشون حسابی وارد فضای فیلم بشه و نسبت به ادامه لحظات کنجکاو بمونه.
لیست بازیگران فیلم غنی و پر بود؛ من چون قبل از دیدن فیلم لیست بازیگرانش رو ندیده بودم، بهتر هم غافلگیر شدم. از شان پن و آدرین برودی گرفته تا جان کیوزاک و جورج کلونی. و هرچند بعضیاشون نقش کمی داشتند ولی باز هم حضورشون حس بهتری به فیلم می داد. مثلا وودی هرلسون طبق معمول وقتی توی فیلمی هست، حضورش حس میشه و تاثیر خودش رو روی حس و حال فیلم می ذاره. اینجا هم همینطور بود و سکانس ها و دیالوگ های جالب رو ارائه داده بود.
موسیقی در خور بود و به فضا می خورد ولی یه مقدار بعضی سکانس های کند فیلم گاهی روی ذهنم می رفت. حس می کردم کارگردان بیشتر میل به ساخت مستند داشته تا فیلم. و اون سکانس ها رو زائد می دیدم. احساس می کردم میشد بهتر از برخی لحظات چشم پوشی کرد و نیازی نبود اینقدر کش داده بشه.
حس و حال حاکم بر فیلم یاس و درماندگی رو به خوبی توی لحظات مختلف به نمایش می کشید و کلا از لحاظ عواطف فیلم درخور توجه ای بود و نمایش احساسات خوبی رو در بر داشت. و از بخش میهن پرستی آمریکایی که بگذریم، احساسات انسان دوستانه رو درون آدم زنده می کرد. همذات پنداری و اینکه اگه ما تو اون موقعیت بودیم چیکار می کردیم.
فیلم خوبی بود ولی با زمان کوتاه تر و روایت بهتر می تونست خیلی خاطرانگیز بشه. انتهای راه حس کردم یه چیزی کم داشته و فیلمنامه جای پیشرفت داشته. (6.5/10)
My Movie Challenge - 09 - The lion in the winter - 1968
تاریخ تماشا : 1403/02/29
ساعت تماشا : 12:00 الی 15:00
فیلم بسیار حالت تئاترگونه ای داشت و من به عنوان یک طرفدار تئاتر حس و حال حاکم بر نوع چینش سکانس ها و دیالوگ های طولانی رو دوست داشتم. رد و بدل شدن دیالوگ ها بین شخصیت ها برای من مثل دیدن یک اجرای زنده تئاتر می موند و گرچه تو ابتدای فیلم یکم برام ارتباط گرفتن با کار سخت بود ولی هر چه جلوتر رفتیم، فیلم برام دلچسب تر و روون تر شد و این خصلت خوبی بود.
یادم نیست تا بحال کاری از پیتر او تول دیدم یا نه. اگه دیدم که خاطرم نیست و هوشیاری لازم رو در این باره ندارم ولی بهرحال از ابتدای فیلم نگاهم به پیتر او تول بود تا هنر بازیگریش رو با چشمان باز بسنجم. در نقش پادشاه هنری، هنرنمایی خوبی رو از خودش نشون داد و از سبک حضورش، جثه، دیالوگ هاش و نحوه ارائه هر گونه چیزی که مربوط به شخصیتش می شد، خوشم اومد.
در کنارش دیدن آنتونی هاپکینز جوون هم که نور علی نور بود و سیمای متفاوتی که در این فیلم در قالب پسر پادشاه داشت، دیدنی بود. توی ذهنم همش محاسبات سن و سال هاپکینز رو می کردم که اگه مثلا توی سال ۱۹۶۸ که این فیلم رو بازی کرده، چند ساله بوده و حالا چند سالشه و کلا برام جالب بود که تونسته در چنین دهه قدیمی ای همچنان چنین فیلم های دست اولی بازی کنه و مشخصه که ید درازی در کسب نقش های خوب داشته و این هم نشان از قدرت بازیگری اون داره. جای تحسین داره.
از بازی کاترین هپبرن کمی انزجار پیدا کردم ولی برام سوالم که آیا شخصیتش رو انزجار آمیز دیدم یا خود بازیگر رو. فکر می کنم توانایی بازیگر در نشون دادن جنون النور به سبکی بود که باعث شد بپذیرمش و این باید نکته مثبتی درون ذهن من محسوب بشه. در هر صورت زوج مناسبی واسه هنری او تول بود.
روی هم رفته فیلم احساس طولانی و کسل کننده ای نداشت و تو موضوع موسیقی هم خیلی شگفت زده نشدم. سرگرم کننده و جالب بود و به عنوان فیلمی که سال ها دوست داشتم ببینمش، باید بگم که ارزش یکبار دیدن رو داشت. (7/10)