M | F | S

My Favorite Stuff

M | F | S

My Favorite Stuff

Louie - 01x05 - Travel Day & South

Louie - 01x05 - Travel Day & South


خوب، خودتون رو جای لویی بذارید! صحنه ها رو با خودمون مرور میکنیم و توضیح میدیم و تصور میکنیم که اگه ما جای لویی بودیم چیکار میکردیم؟! من که خودم خیلی برام سخته تصمیم گرفتن در چنین شرایطی ولی خوب، فکر نکنم بتونم بعد از کلی کشمش و درگیری با خودم، کار لویی رو انجام بدم! هرچند لویی خیلی ریلکس و راحت برخورد کرد! داره برای من تبدیل به هنک مودی دوم میشه! شاید هم تبدیل به یک شخصیت مجزا شد، کی میدونه! یکی دو اپیزود اول سریال رو که دیدم، اصلا آنچنان منو درگیر خودش نکرد ولی از اپیزود سوم، یک مرتبه جذب سریال شدم! یه فضای بینظیر و عالی، یک تیتراژ "لویی، لویی" وار جذاب، یک استنداپ کمدین خیلی عالی، سوژه های عالی، بازیگرای مهمان عالی و کلا خوب ... الان همه چیز به نظر عالی میرسه!


چقدر از قضیه منحرف شدم! میریم سراغ صحنه :



یک دیوانه روانی به دلیل توجه نکردن شما (کمدین) به خواهرش، به روتون اسلحه میکشه و شما رو تهدید میکنه! و البته از قیافه ش و رفتارش مشخصه که از اون آدماییه که به راحتی میتونه ماشه رو بکشه و تردیدی در اینکار به خرج نمیده! شما تو این موقعیت چیکار میتویند بکنید؟ دقیقا کاری که لویی انجام داد! سعی کنید با صحبت کردن اون رو آروم کنید! ولی خوب از طرفی ما با یه دیوانه سر و کار داریم و اینجور حرف ها فایده ای برای ما نداره! پس باید همه امیدمون رو بذاریم به پای مرد پلیسی که از دور داره نزدیک میشه!



پلیس با موفقیت به سر جناب اسلحه به دست میزنه و اونو بیهوش میکنه! اون رو به درون ماشینش میبره و البته لویی هم به همراه پلیس وارد ماشین میشه و با هم شروع به رانندگی به سمت هتل میکنند و وقتی که به هتل میرسند، پلیس رو میکنه به لویی و باهاش شروع به حرف زدن میکنه؛ از این میگه که معمولا وقتی که کسی کاری برای یه نفر دیگه انجام میده، یه چیزی در عوض میگیره و خلاصه داستان رو به جایی میبره که یه چیزی رو بتونه از لویی درخواست کنه! و خوب من چی فکر میکردم؟! آهان، پول میخواد، چه جالب! پلیسی که جون یه شهروند رو نجات داده و حالا از اون پول میخواد؟! همممم، به نظر عجیب میاد ولی خوب، Ok! نه، ظاهرا اشتباه میکردم، پلیس چیز دیگه ای میخواد :






Yes, yes! It would be nice, wouldn't it?  l


و خوب از اون طرف ما لویی با جنبه رو داریم، خداییش آدم لذت میبره رفتار لویی رو میبینه! چقدر جالب برخورد میکنه! ابتدا وحشت زده میشه و به حالت freaking out میره :



بعد کلی راجع به مردم جنوب و اینکه "حرفهایی که راجع به جنوبی ها میزندند، درست بوده،" حرف میزنه و اونوقت شرایط رو میسنجه و باخودش یکی به دو میکنه و سعی میکنه به یه نتیجه مثبت برسه! هممم!






درس های اخلاقی اپیزود :


1.وقتی که کمدین معروفی هستید و با یه مرد چهارشونه قاطی دار روبرو میشید و اصرار داره که با خواهرش آشنا بشید، هیچ وقت زود با خواهرش خداحافظی نکنید و حداقل تا بوسیدن و ... جلوی برادره برید جلو!!

2.وقتی یه پلیس شما رو از یک اسلحه کشی نجات میده، با اون سوار ماشین پلیس نشید! میتونید بهونه هایی از جمله، "میخوام تنهایی قدم بزنم" ، "نه، جان تو، مزاحم نمیشم" ، "من خودم ماشین دارم" و ... بیارید.


++ 


- و البته اگه چنین کاری رو در یک تجربه انجام دادید و تونستید اجراش کنید، حتما برای تشکر کسی که کار روش انجام دادید، صبر کنید! (؟!)




--

-

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد