M | F | S

My Favorite Stuff

M | F | S

My Favorite Stuff

Mad Times

یا حداقل چنین حسی داره. لحظات غریبی که باهاشون احساس راحتی می کنم و با اینکه منتظر اتفاقاتی متفاوت درون زندگیم هستم، انگار بخشی از وجودم می خواد همین شرایط رو نگه داره و نذاره چیزی عوض بشه. اینکه خواه ناخواه این شرایط عوض میشه چیزی مبرهنه ولی حالا تا هستیم از شرایط فعلی لذت ... لذت که نه، با شرایط فعلی می گذرونیم و وقتی شرایط عوض شد،‌ به خوب و بد اون تغییر نگاه می کنم و می بینم باب میلم هست یا نه.


امیدوارم دلم برای برهه فعلی که آنچنان چالش برانگیز نیست تنگ نشه.


روی هم رفته غرق در ترجمه و کار روزمره هستم و یکی پس از دیگری پروژه ها رو تموم می کنم. کمی هم که تنش روی فضای کاریم سایه افکنده که دارم باهاش دست و پنجه نرم می کنم. اما چیزی که درباره اش مطمئنم که این سایه به بلوغ فکری من به عنوان یک انسان کمک وافری می کنه. بالاخره می تونم بهتر با احساساتی بودن خودم کنار بیام و کمتر دل به دلسوزی برای دیگران بدم. این چیزی بوده که همیشه دنبالش بودم؛ اینکه هی با دیدن هر کسی و بدبختی هاش دلم فرو نریزه. چون واقعاً ... بدبختی توی این دنیا کم نیست و تمام نشدنیه و من نمی تونم تمام عمرم رو با دل سوزوندن واسه موجودات دوپای اطرافم بگذرونم.


هر کس تصمیماتی می گیره و عواقبی از اون تصمیمات عایدش میشه. پدر و مادری که بچه ای رو بدون فکر به دنیا میارن، عواقب خرج و مخارج هولناک اون بچه رو باید به جون بخرن و این صرفاً یک مثال ساده ست. من هم باید مراقب باشم تا این برهه احساسی و روانی رو به خوبی پشت سر بذارم و با کمترین آسیب‌ (!) بیرون بیام.


به فکر یک سفر کوتاه تهران برای دیدن علی هستم. تا ببینم چی پیش میاد. اگه بشه که تنوع روحیه خوبی میشه. حتی لم دادن توی اتاق مسافرخونه تک و تنها آرامش خوبی واسم داره. دور از هرگونه مسائل کاری و روانی و عاطفی. فقط خودم و یه تخت دو نفره ... هه هه. و پیاده روی ... آخ که چقدر من پیاده روی کنم. خسته نمیشم. شاید ده سال دیگه قدرت اینهمه پیاده روی رو نداشته باشم ولی در حال حاضر نمی بینم از پیاده روی خسته بشم. ایندفعه می خوام یه سری جای جدید هم برم ... اگه شد.


حالا تا به اون برهه برسم.