M | F | S

My Favorite Stuff

M | F | S

My Favorite Stuff

اگر فردا بیاید، سیدنی شلدون - صد صفحه اول

مدت زمان زیادی می‌شد که سمت کتاب خوندن نرفته بودم و تصور نمی‌کردم تلنگری از راه برسه که مجاب به اینکار بشم ولی از جمله باورهایی که برای من همیشه مطمئن به نظر می رسیده این بوده که «زندگی غیرقابل پیش بینیه» و خب از راه رسیدن یک دوست جدید و اینکه من حقیقتا مجذوب سیرت و ذات اون شدم باعث شد که به پیشنهادش واسه خوندن این کتاب ترغیب و علاقمند بشم. 


پس بدون هیچ شناخت قبلی از کارای سیدنی شلدون اثر رو دانلود کردم و شروع به خوندنش کردم. انتظار بخصوصی جز اینکه برام لذت بخش باشه از کتاب نداشتم و از خلاصه اولیه برمی اومد که با یک کتاب نسبتا جنایی و در عین حال ماجراجویانه طرف باشم اما اینطور که بعدها و تو حین قورت دادن کتاب دیدم، با چیزی پیچیده تر طرف بودم. 


صد صفحه اول کتاب دربرگیرنده اتفاقات زیادیه که هرچند دنبال کردنش راحته ولی در عین حال حجم اندوه و شوکی که روال داستان به مخاطب وارد می کنه کمی سنگینه. به خصوص از این لحاظ که پروسه دادگاه و قضاوت یک قاضی رو بسیار واقع گرایانه به تصویر می کشه و دیدن اینکه یک قاضی فرصت بخصوصی به متهم نمی‌ده و حکم بریده میشه و احساسات و عواطف یک انسان کمتر مد نظر قرار داده میشه، بسیار درگیرکننده و نزدیک به حقیقت به نظر می رسه. از این لحاظ این کتاب رو تحسین می کنم. 


ابتدای راه و روبرو شدن با صحنه خودکشی دوریس، مادر تریسی ابهام ناخوشایندی به ذهن مخاطب وارد می کنه؛ صفحات اول ما رو به این پازل عجیب میرسونه که چرا دوریس باید خودکشی کنه و در حالی که زندگی صورت خوشی بهش نشون داده و حتی مسئله ازدواج کردن دخترش و حامله بودنش انگیزه جذابی برای ادامه حیات به نظر می رسه ولی بار فشار اتفاقی که برای دوریس افتاده، اونقدر سنگینه که اون حتی نای راه رفتن رو در خودش ببینه و ترجیح میده وداعی با این دنیا داشته باشه. صحبت ها و اشاراتی به دوریس و شوهرش در طول همراهی با تریسی داشتیم و هرچند دلم میخواست بیشتر با دوریس آشنا بشم، اصل داستان و همراهی با تریسی اونقدر ذهنم رو مشغول می‌کنه که اگه فلش بکی به دوریس بزنیم، ممکنه از دست نویسنده شاکی بشم. دلم میخواد تو زمان حال با تریسی توی محیط زندان، آشپزخونه، در کنار زندانیان و در مسیر پیدا کردن راهی برای خروج از زندان بمونم.


تریسی دختر دلنشینیه ولی حماقت بزرگی رو مرتکب شده؛ حماقتی که از نظر من باورپذیر نیست. اینکه دختری در این سطح شعور تصمیم بگیره با اسلحه و دست تنها به سراغ مردی بره و اقرار نامه بگیره، حرکت مضحک و فوق العاده عجیبی به نظر می رسه و رشته حوادثی که بعد از اون دامن گیر تریسی میشه شاید دلسوزی رو در من برانگیخته کنه ولی باز هم جاهایی از مسیر برمی‌گردم و به تریسی میگم «می بینی؟ داری چوب حماقتت رو می خوری.» یا «واقعا نباید اینقدر نسبت به نتیجه ای که نصیبت شده بنالی و باید قبول داشته باشی که بخشی از تقصیر خودتی» و خب، در هر صورت، خواه ناخواه تریسی شخصیت جذابی برای دنبال کردن داره. از ضعفش تو شروع برداشتن اولین قدمش توی زندان گرفته تا قوت گرفتن و تقویت روحی ای که بعد از یه مدت توی زندان به خودش وارد می کنه. انتظار نداشتم اینقدر زود بتونه با محیط زندان خو بگیره و یا بی گناهی خودش رو که مانع بزرگی برای تقویت روحی هست رو از ذهنش بیرون کنه. اما در هر صورت، این نشون میده که تریسی فکر قوی و روحی استوار داره. 


اینکه در ادامه رستگاری و یا راه فراری برای تریسی پیدا میشه یا نه، چیزیه که من رو به خواندن ادامه داستان مجاب می کنه. باید ببینیم آیا تریسی واقعا فرار رو انتخاب می‌کنه. چیزی که بعدها می‌تونه مجددا گریبانش رو به سختی بگیره و حتی در صورت دستگیر شدن مجازات زندانش بیشتر هم میشه و یا راه عدالت طلبی رو برای اثبات بی گناهی خودش پی میگیره. هرچند تا به الان محیط زندانی که تریسی توش بوده عاری از هرگونه فضایی برای اقدام قانونی بوده و به نظر نمی‌رسه دادگاه و یا تجدید نظری رو برای اون بتونن ترتیب ببینن.


و من شاید جز اکثریت نباشم ولی فکر نمیکنم چارلز، کسی که قرار بود با تریسی ازدواج کنه، تقصیر بزرگی توی ماجرا داشته باشه. مسلما وقتی شما عضو یک خانواده درجه یک و سطح بالا هستید، مایل نیستید با آشوب های این شکلی   روبرو بشید. و شواهدی که چارلز از تریسی دیده بود بهش این باور رو داده بود که تریسی گناه کاره. اصل اینکه تریسی، زن زندگی اون اسلحه به دست به سراغ مردی رفته و بهش شلیک کرده خودش کافیه تا درک من رو از وضعیت فکری چارلز بالا ببره.


بهرحال، روی هم رفته ابتدای مسیر از حجم سنگینی غم کار کمی به خودم لرزیدم و شاید اگه فکر دوستم نبود و اینکه دوست دارم کتاب پیشنهادیش رو بخونم، از خوندن ادامه کار منصرف می شدم ولی بهرحال پای اثر موندم و حالا مایلم هرچه زودتر داستان رو پیش ببرم.


بریم سراغ ادامه کتاب 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد