M | F | S

My Favorite Stuff

M | F | S

My Favorite Stuff

Non Non Biyori Episode 12 | End // Anime

Non Non Biyori Episode 12 | End // Anime

قسمت آخر یه قسمت رویایی و پایان بخشی عالی بود. هرچقدر به سمت جلو رفتیم، بهتر شد. نکته‌ای که خیلی در مورد این اپیزود دوست داشتم، سکوتی بود که درش قرار داده شده بود .. بیشتر از اپیزودهای دیگه پر از سکوت بود و موسیقی ما رو به درون زیبایی صحنه‌ها حرکت میداد. بارها و بارها این موضوع تکرار شد و به نظر من فوق العاده بود. مثل همیشه اپیزود به چند داستان ساده تقسیم شده بود و اول از همه جریان پیک‌نیک هوتارون و کوما چان رو داشتیم. یک داستان اختصاص داده شده به هوتارون برای ابراز عشق خودش به کوما چان! هوتارونی که اصلا دوست نداره کوما چان خم به ابرو بیاره، حالا با بنتوی سوخته روبرو شده .. بنتویی که کوماری درست کرده بود، کاملا زغالی شده بود و هوتارون بیچاره فقط بخاطر ناراحت نکردن کوماری به زحمت زیاد و با تلقین زیاد اونو خورد. خیلی میمیک‌های خنده‌داری رو دیدیم، بیچاره هوتارون! حتی کوماچان هم به نخوردن بنتو اصرار داشت ولی هوتارون حرف گوش کن نبود. با خودم فکر میکردم بعد از این همه غذای سوخته خوردن، الانه که هوتارون مریض بشه ولی خوشبختانه اینجور نشد. صحنه توپ برنجی خوردن و ربط دادن توپ برنجی بدمزه به "رولت روسی" خیلی باحال بود؛ تو چنین محیط کودکانه‌ای راجع به رولت روسی حرف زدن خیــــــلی عجیب و غریبه! بهرحال هوتارون درجه عشق خودشو خیلی خوب نشون داد .. علاقه به سنپای در بالاترین درجه ممکن!




به سراغ یه صحنه فوق العاده رفتیم. جایی که هوتارون با پدر و مادرش همراه شد و به سمت بیرون خونه حرکت کردن. عالی بود؛ قدم زدن تو خیابون‌های ده و صدای پرنده‌ها در کنار پیانوی دلنشینی که هر لحظه بیننده رو بیشتر و بیشتر وارد فضای اون صحنه میکرد، بعد از اون وارد شدن ویولونی زیبا که صحنه رو به تکامل رسوند. بهتر از این نمیشد .. دیدن پدر و مادر هوتارون در نوع خودش خیلی جالب بود و کمتر پیش میاد تو چنین انیمه‌هایی پدر و مادرها رو زیاد ببینیم. هرچند NonNon کمی متفاوت بود و از همون اول هم کارکتر پسر دیدیم و هم مادر ناتسومی و کوماری رو زیاد دیدیم. پدر و مادر هوتارون خیلی مهربون به نظر میرسیدن و میشد شباهت هوتارون به مادرش رو دید .. صحنه برخوردشون با سنسی صحنه جالبی بود.



بعد از اون نوبت به چیدن سبزی رسید. همه منتظر هوتارون بودن و هوتارون بلاخره از راه رسید .. بزرگترها درحال رسیدگی به جاده‌ها بعد از رسیدن بهار بودن و از این طرف بچه‌ها به دنبال سرگرمی و بازیگوشی خودشون بودن. چیدن سبزی خوراکی، گیاه‌هایی که قابل خوردن باشن! هوتارون مثل همیشه دیالوگی این شکلی به زبون آورد "اولین باره که سبزی خوراکی میچینم" .. این سادگی کارکترش رو واقعا دوست دارم. اینجا حتی از کوماری هم ساده‌تر شده بود و به جای سبزی خوراکی، علف میچید. یه صحنه بین ناتسومی و نی چان داشتیم که با خودم گفتم "خودشه! اینجاست که نی چان حرف میزنه" ولی اینجور نشد .. نمیدونم، شاید خبری که من در مورد انتخاب دوبلور برای برادر ناتسومی شنیدم، قلابی بود و من اشتباه میکردم ولی بهرحال خیلی دوست داشتم یه کلمه از زبان این پسر بشنوم! صحنه ترشک خوردن نی چان و خیره شدن رن چون به اون از اون صحنه‌های کلاسیک NonNon ـی بود؛ یه سکوت عمیق و باحال که با جویدن سبزی تو دهان نی چان همراه شد و قیافه رن چون که هر لحظه جالب‌تر میشد. رن چون فکر میکرد نی چان داره علف میخوره و به شکل خیلی بچگانه‌ای خودشو به بقیه رسوند و به بقیه راجع به این "علف خوردن" گفت. بعدش به سراغ دشت پر از گُل رفتیم .. دیدن هوتارون به تنهایی بین اون همه گل زیبا خیلی دوست داشتنی بود. گُل‌هایی به اسم "رنگه" هم اسم رن چون! تاج درست کردن با گُل‌های رنگه و به سر گذاشتن تاج رنگه به سر رن چون فوق العاده بود. ذوق رن چون از کاوایی بودن خودش بینهایت دیدنی بود.



دیگه به لحظات آخر رسیده بودیم؛ جایی که با هم راجع به "پری بازی" حرف میزدیم و اینکه کی باید با رن چون بازی کنه. اینکه دوباره کوماری و هوتارون پیکنیک برن و اینکه ایندفعه این هوتارون باشه که هر دوتا بنتو رو درست میکنه! درخت ساکورا رو دیدیم که در حال شکوفه زدن بود .. آره، واقعا بهار رسیده بود و نوبت به خداحافظی کارکترها با ما رسید. آهنـــــــگ کوچولویی که همیشه موقع "امروز همش، همین بود" ـه ته اپیزود میشنیدیم، اینبار با دست تکون دادن دخترای انیمه همراه شد و یه خداحافظی گرم با ما کردن. یه اپیزود پایانی خیلی خیلی خوب که مزه خوب انیمه رو زیر زبون بیننده باقی میذاره.

با قلبی پر از گرمایی که با دیدن اپیزود آخر بهمون منتقل شد، به سمت خداحافظی میریم؛ خداحافظی با این انیمه قرار نیست غمگین باشه .. من اینجور فکر میکنم .. لحظه به لحظه این انیمه رو دوست داشتم و بارها تونستم احساس آرامش بخشی که درون اون وجود داشت رو با تمام وجود لمس کنم. به یک روستای دور و ساکت رفتیم .. یه محیط دلنشین و رویایی .. لحظات زیبایی رو درکنار کارکترهای انیمه گذروندیم و با احساسات‌شون همراه شدیم .. چرا باید حس بدی پیدا کنیم؟ سفر خیلی دوست داشتنی بود و این سفر ارزش دوباره مرور کردن رو هم داره. خیلی خوشحالم که تونستم این انیمه رو ببینم و مطمئنا تو آینده بازم دوباره اونو مرور میکنم و میبینم.

صحنه‌هایی از اپیزود آخر :

- صحنه عذاب هوتارون بعد از خوردن توپ برنجی :



- هوتارون و دشت پر از گُل :



- تاج "رنگه" ـی رن چون :



- خداحافظی کارکترها :

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد