M | F | S

My Favorite Stuff

M | F | S

My Favorite Stuff

واژه ای به نام انتظار

این روزها کمی با احساس انتظار دست و پنجه نرم می کنم و هنوز نسبت به اینکه این انتظار به چه سرانجامی ختم خواهد شد اطمینانی ندارم. برخلاف همیشه و انتظارات قبلی خودم این دفعه چون با چیزی دلخواه طرف هستم تمام سعیم اینه که مثبت نگاه کنم و لحظاتی که هنوز تموم نشدند رو به فال نیک بگیرم و به این نگاه برسم که شاید این بیشتر و بیشتر ادامه پیدا کردن موضوع خبر از به سمت و سوی شیرین جهت یافتنِ  ماجرا داره.


بله؟ حرفام کمی خارج از منطق به نظر میرسه؟ خب باشه، درست میگید ولی من رو با روزنه های کوچولویی که ازشون امید استخراج می کنم راحت بذارید تا بتونم خودم رو دلگرم کنم. و اون بخش منفی ذهنم که ترسی درون خودش داره هم صرفاً به این خاطر شکل گرفته که چیزی که جلوی چشمام قرار گرفته رو زیبا و خواستنی می بینم. یعنی به عبارتی من می تونم ساعت ها از پتانسیلی که داره حرف بزنم؛ از اینکه چقدر می تونه خوب باشه. یا بهتر بگم، انتظارات اولیه ای که از این ماجرا داشتم فرای تصوراتم پیش رفته و تصور نمی کردم که به این زودی و به این سرعت بتونم حجمی از این ماجرا رو با لذت هضم کنم. 


و آره، انتظار گاهی آدم رو از کارهای روزمره می ندازه؛ مثلاً من الان به جای اینکه بشینم و روز تعطیلم رو با سرگرمیِ خاصی پر کنم و یا کار ترجمه ـم رو انجام بدم ترجیح میدم که تو سکوت درباره نیازی که برای برآورده شدنش ذوق دارم فکر کنم. به خوب یا بدش و به اینکه چه پیامدهایی خواهد داشت. در هر صورت مجبورم استوار بمونم ... این رو به خوبی می دونم ولی این استوار کجا و آن استوار کجا. استواری در دو بُعد مختلف در وجود من جرقه می زنه و آماده شعله ور شدنه.


تو این بین، شما وقتی با انتظار سرسخت تر مواجه میشید که انسانی احساساتی باشید و افسار روح و روانتون رو کمتر در اختیار داشته باشید. نه اینکه از پس این انتظار برنیاید ... نه. ولی در عین اینکه لحظات می گذرند فوران احساسات و عواطف رو در درون خودتون لمس می کنید و نسبت به انسان های کمتر احساسی ثانیه هایی پرجنب و جوش تر از لحاظ روانی خواهید داشت. من تو حالت عادی چنین آدمی هستم و به سادگی غرق در احساسات میشم ولی در این مورد دارم تمام تلاشم رو می کنم که غلبه احساسات بر منطق و صبرم باعث فروپاشی چیزی که می خوام نشه. چالش بزرگیه ولی شاید وقت مقابله با چالش های بزرگ فرا رسیده.


انتظاری که من دارم با وجود داشتن ترس هایی حاکی از شیرین و یا تلخ بودنش، تو لحظه فعلی امیدواری های بسیاری به زندگیم داده و حتی اطرافیانم متوجه تغییر روحیه من شدند و از اینکه من تو حال و هوای خاصی به سر می برم حرف می زنند. از اینکه تو معمولاً توی دنیای دیگه ای سیر می کردی و حالا انگار توی این لحظه منتظر رخ دادن چیزی هستی. و شاید اونا راست می گن؛ زمانی بود که برهه ای از زندگیم رو به این شکل لقب می دادم : «این برهه از زندگی من برای گذران از راه رسیده و قرار نیست چیزی رو ازش بخاطر بسپرم.»  ولی حالا من درون لحظه ام؛ شوق دارم و شاید حتی چشمانم برق می زنه. و حتی اگه دوست داشته باشم که این انتظار به انتهای خودش برسه و با چیزی که انتهای تونل انتظارم رو می کشه روبرو بشم ولی باز هم از این جرعه جرعه احساساتی که از سر انتظار منو احاطه می کنند لذت می برم. و می دونم که تو این متن کلمه انتظار رو به طرز ناخوشایندی زیاد استفاده کردم و اگه یک بار دیگه به زبون بیارمش خودمم شروع به خسته شدن از دستش می کنم ولی چیزی بود که این روزهای منو فرا گرفته.


اما فعلاً یک نفس عمیق می کشم ...

نظرات 1 + ارسال نظر
آویشن 16 آذر 1398 ساعت 19:53 http://dittany.blogsky.com

من خودم شخصا اصلا آدم صبوری نیستم و برام منتظر بودن کشندست مثلا وقتی با دوستامون قرار دورهمی میزاریم واسه یه ساعتی و اونها به راحتی حتی شده یک ساعت هم دیر کنند و هیچ استرسی به خودشون راه ندن ، شاید یه دلیلش این باشه که همیشه دنبال این هستم زودتر نتیجه کارم و ببینم و کلا آدم منظمی هستم .
امیدوارم منتظر هر اتفاقی که هستید نتیجه خوبی داشته باشه و آخرش رضایتمند باشید

منظم بودن رو باهات موافقم. منم همیشه حداقل ربع ساعت زودتر سر قرار حاضر میشم.

ممنونم. تا اینجاش خوب پیش رفته و دلگرمم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد