M | F | S

My Favorite Stuff

M | F | S

My Favorite Stuff

خوشحال بودن می تونه کلیشه ای باشه

همزمان به باخ و نداهای درونم گوش میدم. این قطعه از باخ همراه با آوازی هستش که از «آرامش مقدس» و «زندگی برگرفته شده از مرگ» و «آینه ای خرد شده که تو را به تمسخر گرفته» سخن میگه.حس و حالی دل انگیز و نازنین درون قطعه نهفته ست و در نهایت این آواز با چنین کلماتی به پایان میرسه :


Welcome my redemption
For I am joy, I am Death

رستگاری مرا بپذیر

چرا که من سرور هستم، چرا که من مرگم


زیبایی قطعه به کنار، این لحظات احساس وهم برانگیزی در من بوجود میاره که با حس و حالی فعلی خودم تناسخی نداره ولی قطعاً به سادگی پذیرای وجودش هستم. همیشه فکر می کردم اگر زمانی به احساسی پر از خوشحالی و شوق و شعف برسم و این احساس تا مدت زیادی ادامه پیدا کنه دیگه کمتر می تونم بلوغ یک احساس تلخ رو به خاطر بیارم و یا از اتفاقات تلخ زندگی درس بگیرم. شاید فکری بچگانه بوده و زیاد به پردازش درست این تفکر و شکل دادن به اون اندیشه ای نکردم ولی در حالت فعلی و زمانی که خودم رو خوشحال می بینم، همچنان یارای پذیرفتن این قطعه رو در خودم می بینم. و شاید پذیرفتن درس از احساسات تلخ زیاد ربطی به خوشحال یا ناخوشحال بودن آدمی نداره. و حتی برعکس، شاید در حالت تلخ، انسان درس نه چندان مفیدی از رخداد موردنظر بگیره.


اما هرچه که هست، تمایل من رو برای بیشتر غرق شدن در نداهای فعلیِ درونم بوجود میاره. نداهایی که این روزها من رو دربرگرفتند و از داشتنشون لذت می برم. خودم از جمله کسانی هستم که از خوندن متن های خوشحال دوری می کنم. نه اینکه نخوام با خوندن چیزی سرحال کننده خوشحال بشم، نه. ولی همیشه احساس کردم که متن های خوشحال کننده کلیشه خاصی درون خودشون دارند و کیه که بخواد کلیشه ای باشه؟ در صورتی که متن های تلخ و تاریک چالش بزرگتری برای احساسات آدمی ان و با سهمگین بودنشون می تونن فوران بهتری در درون من داشته باشند. نقطه! خیلی خب! تا بحال اینطور فکر می کردم. باشه؟ ولی خب ...


از نقض کردن حرف خودم خرسند و ناخرسندم ولی تازگیا احساس می کنم شاید بزودی با احساس شاد و دل انگیزی روبرو بشم که این تئوری رو از بین ببره؛ به من بفهمونه که یک احساس شادی بخش هم می تونه فوق العاده چالش برانگیز و خواستنی باشه. و این تازگی و این طراوت به درون من نور خاصی رو تزریق کرده که برای بدست آوردنش لحظه شماری کنم.


تیک تاک گویان به پیش میرم و دنیای پیرامون خودم رو شفاف تر می بینم.


پ ن : یکم قاطی پاتی حرف زدم و شاید واسه اینکه شما بفهمید من چی گفتم کدگشایی نیاز باشه ولی بذارید با دل خودم خوش باشم.

پ ن 2 : لینک دانلود قطعه ای که ازش حرف زدم :


Cantata #82, BWV 82, Ich Habe Genug - Ich Habe Genug



نظرات 1 + ارسال نظر
آویشن 19 آذر 1398 ساعت 19:18 http://dittany.blogsky.com

آهنگ آرامش بخش و قشنگی بود با اینکه طرفدار موسیقی کلاسیک نیستم ولی خوب بود.
در مورد متن هم من برعکس تو همیشه هم فیلم های شاد نگاه می کنم ، هم متن های خوشحال می خونم هم موسیقی شاد گوش می دم ، کلا هم تو هر جمعی باشم سعی می کنم اون فضا رو ببرم به سمت خنده و شادی ، زندگی کوتاهتر از اونه که بخوایم حالا هر روز بشینیم غصه بخوریم. تو هم یه کم انیمه و فیلم های موزیکال ببین و شاد شو

اینطور هستی؟ پس گمونم کلاً با این تفکر من که خوشحالی یک چیز کلیشه ایه مخالفی. ولی از طرفی بحالت خوشحالم که می تونی خودت و اطرافیانت رو خوش و سرحال کنی. همینجوری باقی بمون.

منم یه جایی تو مسیر روبراه میشم و شاید به برداشت تو هم برسم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد