M | F | S

My Favorite Stuff

M | F | S

My Favorite Stuff

Just a moment in my friday


گوش دادن به آلبوم ANIMA از تام یورک در دل تاریکی صبح که سعیِ بی فایده من برای برگردوندن احساس شبی با سکوت مطلقه، لذت بخش پیش میره. نه اینکه از صبح و خوبی های اون بدم بیاد ... نه. هر کدوم رو سر جای خودش و به اندازه ای زیاد دوست دارم و باهاشون انس خاص خودم رو دارم ولی این لحظه اونقدر افکار مختلفی با شنیدن این آلبوم به سمت ذهن من هجوم آوردند که رغبت کردم بعد از مدتها فارغ از پست های سینمایی و سریالی چیزی از حال دل خودم بنویسم. کاری که معمولاً در اینستا انجام میدم و نه اینجا.


دوست داشتم از احساسات درهم و آشفته ای که مدتی پیش دچارم شده بود حرف بزنم و از این بگم که هر چند تونستم یک سری موج های منفی بازبرگشته به درون زندگیِ خودم رو دوباره پس بزنم ولی همچنان گه گاهی این سیگنال ها به درون وجودم رسوخ می کنند و شاید کم کم دارم به این باور میرسم که فراموش کردن بخش و برهه هایی از زندگی که باهاشون تماسی عمیق برقرار کردم ناممکنه. یعنی، در این بین ممکنه سرگرمی های جدیدی پیدا کنم، با اشخاص جدیدی انس بگیرم و یا حتی خودم رو وقف کسِ جدیدی بکنم ولی اونچه که زمانی تمام نگاه من رو دربر گرفته بوده فرصت هایی ریز در طول ثانیه های زندگیِ من پیدا می کنه که گاهی بهم سر بزنه و دستی برای من تکون بده.


این شاید از شخصیت احساساتی من نشات بگیره که همیشه با وجود خودآگاهی نسبت بهش، ولی باز هم قدرت پس زدنش رو نداشتم. شاید زمانی زمخت تر از همیشه شده باشم و درامای درونم من رو به آدم مستحکم تری مبدل کرده باشه ولی در زندگیِ هر انسانی «لحظاتی برای ضعف» پیش میاد که انسان در اون لحظه از جای استوار خودش فرو می افته و برای جمع کردن خودش از روی زمین کمی زمان نیاز داره.


اما جدا از این افکاری که گاهاً من رو پریشان می کنند حال روبراهی دارم و از خوشی هایی که درون زندگیم دارم لذت کافی رو می برم. این وسط اتفاق بزرگ این روزهای من پیدا کردن یک شغل دوم مناسب بود که شاید انتظارش رو نداشتم و فکر نمی کردم روزی بهش برسم. شغلی که اگه خوب پیش بره می تونه حتی از شغل اولم هم درآمدزاتر باشه و نه اینکه من پایه و اساس فکریِ خودم رو روی پول بنا کرده باشم ولی بهرحال می تونم چیزهای جدیدی داشته باشم. و خوشبختانه از لحاظ فشار روانی خیلی برای من استرس زا نیست؛ حتی برعکس، چیزیه که بهش وارد هستم و می تونم از انجامش لذت ببرم.


پس اینم هست ... آره، برای منی که منفی بافی جز بزرگی از شخصیتم بوده این برهه از زمان، برهه ایه که دلیلی برای منفی بافی پیدا نمی کنم و هر چقدر میکروب های درونم از اکتشاف دلایل جدیدی برای نارضایتی سخن می گن و منو به سمت ظلمات و در آغوش گرفتنش سوق میدن ولی فعلاً در رو به روی اونا بستم و با خیالی خوش در حال سپری کردن روزهای خودم هستم. باشد که این روزها دوام خوبی داشته باشند و بتونم علاوه بر چیزهای فعلی، دلخوشی های بعدی و جدیدی رو هم بدست بیارم.


همچنان تام یورک می خونه .. و به ترک Not The News رسیدم.

و چقدر این ترک هوش از سر برنده ست ...




~ 1 آذر 1398