M | F | S

My Favorite Stuff

M | F | S

My Favorite Stuff

The Ranch - Season 1

The Ranch - Season 1





یک سریال خانوادگی، از نوع غربی و وسترن کمدی.



فوق العاده نیست، نباید انتظارات رو بالا ببرید ولی اگه با خیال راحت و با دلخوشی پای دیدن سری بشینید از دیدنش لذت میبرید. گفتنی های خوبی درون سری وجود داره و میشه روی سرگرم شدن توسط اون حساب کرد. از صحنه های احساسی خوب و دلخوش کننده تا صحنه های کمدی بامزه. کارکتر روستر یه کارکتر قابل اعتماد واسه صحنه های کمدیه و اشتون کوچر هم تونسته به خوبی از جو Two and a half men خارج بشه و نقش کولت رو جالب و خوب از آب در آورده. ولی اگه قراره از کارکترها حرف بزنیم، باید به بو بنت با بازیگری سم الیوت اشاره کنیم؛ کارشُ به زیبایی هرچه تمام تر در نقش پدر خانواده انجام داده و واقعاً میشه با حضور اون استخون بندی این خانواده رو باورپذیر دونست.


فضای وسترن ولی ملایم کار به دل میشینه. واقعاً بدم نمیاد چنین اثری رو دنبال کنم. تا بحال به فکرم خطور نکرده بود که یک سیت کام وسترن ببینم ولی حالا به لطف نتفلکس شد و دیدم و لذت هم بردم. حس و حال خونه هاشون، حیاطشون و ماشین هاشون و حتی صحنه هایی که پای حیواناتشون مثل گاوها وسط کشیده میشد و میشد اونا رو تو صحنه دید آدمُ یاد بعضی لحظات سریال خاطرانگیز "پزشک دهکده" میندازه. جالبه که تو همین لحظه و در حال نوشتن به یاد اون سریال افتادم و حس می کنم همین تلنگر لحظه ای به گذشته نشون میده که این دو چه نکات ظریف نزدیکی به هم دارن. کلیت متفاوته ولی جنس فضا و لوکیشن های هر دو کار کمی بهم شباهت داره. این نکته خوبیه و به فال نیک بگیریمش.


در مورد داستان حرف آنچنان زیادی نمیشه زد؛ منظورم از نوع بد نیست .. داستان خوبه و پیشرفت هایی دیده میشه .. ملایم پیش میره .. رابطه کولت و روستر و پدر و مادر و البته ابی با بازی زیبای الیشا کاتبرت که تصورشم نمی کردم بتونه در چنین فضایی خوب کار کنه ولی اینکارو کرد. به خوبی نقش ابی رو به ذهن من قالب کرد و فکر کنم از این به بعد اونو با نقش ابی به خاطر بیارم. هر چند اعتراف می کنم آنچنان چیز زیادی از این بازیگر ندیدم و شاید سریال 24 یکی از معدود تجربه های خوب من با این بازیگر بوده باشه ولی خب همین تک سریال می تونه کافی باشه تا شخصیتش واسم خاطرانگیز بشه. و بله دیگه، میشه گفت The Ranch خاصیت خاطرانگیز بودنُ داره. بخاطر صحنه های ریزی مثل در آغوش گرفتن ها و حس خانوادگی خوبی که درون کار گنجونده شده ارزش دیدنُ داره، اگه دنبال یه کار خانوادگی خوب هستید میشه روی این کار حساب کرد و در حاشیه، فکر می کنم اگه بیننده اهل اون حوالی و فضای مزرعه داری و غیره باشه، بیشتر از یک بار هم به سراغ دیدن اثر میره.


بهرحال من که از دیدنش لذت بردم ... منتظر فصل دوم کار هم می مونم!










Daredevil Season 2 - Done & Done

Daredevil Season 2 - Done & Done



تعطیلات عید و ریلیز به موقع 13 اپیزود فصل دوم DD توسط شبکه استریم نتفلکس بهونه خوبی رو فراهم کرد که یک ماراتون سریالی عالی داشته باشم. قبل از اون سری به متا زدم و از نظرها و نمرات آگاه شدم. کمی نسبت به فصل اول ضعف در نگاه منتقدین مشاهده میشد ولی این مسئله نتونست وارد ذهن من بشه و تصمیم گرفتم تا وقتی خودم سریال رو ندیدم قضاوتی نکنم. بیشتر به این دلیل که فصل اول رو خیلی زیاد دوست داشتم، Daredevil به راحتی تونست ژانر سوپرهیرویی رو از این رو به اون رو بکنه و عصر جدیدی برای این حیطه سریالی بوجود بیاره. بهر نحوی که شده دوست داشتم از فصل دوم لذت ببرم و سطح امیدواری بالایی برای فصل دوم داشتم. و حدس بزنید چی شد؟ خیلی عالی و سرگرم کننده بود. لذت بردم .. خیلی خوب هم لذت بردم و بهم ثابت شد که ندیده گرفتن اون انتقادها کار صحیحی بود. به من باشه میگم زیاد به انتقادهای منفی پیرامون فصل دوم توجهی نکنید و غرق در زیبایی های این سریال بشید چون جذبه سریال همچنان بر سرجای خودش باقی بود؛ سیاهی کوچه پس کوچه های هلز کیچن و افراد خلافکاری که دست به سیاهی میزدن و سوپرهیرویی به نام Daredevil ، مردی کور که با حسی عدالت جویانه بر بام خونه ها کمین میکنه و به دنبال از بین بردن شر و بدی های حاکم بر این شهره .. می تونستم مزه خوش سریال رو زیر زبونم حس کنم ... مزه ای فوق العاده دلچسب و لذیذ!



اگه بخوایم از کارکترها صحبت کنیم، مت مرداک، الکترا، فرانک کستل یا به عبارتی همون The Punisher ، استیک و حتی در این فصل کارن و ... همه پرداخت کارکتری جالب توجهی داشتند. روایت داستان کمی نقص داشت و بعضی سوالات بی جواب موندند که بهرحال طبیعت یک سریال همینه و جواب در آینده داده خواهد شد. حتی حضور کوتاه ویلسون فیسک هم در نوع خودش بسیار با جذبه بود و خوشحالم که تونستیم به سراغ یکی از کارکترهای خفن سری برگردیم و ارجاعی داشته باشیم. ملاقات کوتاهش در زندان با مت کاملاً ارضا کننده بود و دیدن چهره این دو نفر رودرو و در مقابل هم یکی از لذت بخش ترین صحنه های فصل دوم سریال برای من بود؛ اینکه چطور ویلسون بار دیگه به اوج خشونت فرو رفت و اینکه چطور مت رو زیربار کتک گرفت و بهش حمله ور شد و "اینکه" های بسیاری که میشه از همین تک صحنه به زبون آورد .. همه چیزش عالی بود. رودرویی دو شخصیت بزرگ در مقابل هم .. بهتر از این نمیشد.



جا داره صحبتی از کارکتر محوری و کسی که بخش بزرگی از داستان فصل دوم بهش اختصاص یافته بود هم بکنم؛ شخصیت فرانک کستل فوق العاده خوب بود. انتخاب بازیگر مناسبی که برای اون انجام گرفته بود از همون لحظه اول چشم من رو گرفت. جان برنثال خاطره خوبی رو از The Walking Dead در ذهن من داره (زمانی که TWD خوب بود!!) و حالا تصور می کنم در کنار اون سریال، شخصیت فرانک هم برای من خاطرانگیز خواهد بود. ادای نقشی بسیار قدرتمند و احساسی با بک گراندی غم انگیز از جانب جان باعث شد که من باورپذیرانه تر سریال رو دنبال کنم و با شخصیت بهم ریخته فرانک همدردی کنم. معمولاً ما به عنوان یک بیننده ساده با چنین قاتلی که در راه خوبی انسان های بد رو می کشه احساس همدردی می کنیم و نمونه خوبش هم سریال Dexter بوده ولی خب اینجا از دید مقابل هم می تونستم به قضایا نگاه کنم. بهرحال فرانک یک ابر کارکتر بود ... کارکتری بسیار باحال و جذاب واسه کشوندن لحظه به لحظه بیننده به دنبال لحظات سریال و چه خوبه که تا انتهای سری زنده باقی موند که بشه دوباره اونُ دید. و حتی امیدوارم یه سری مختص خودش و شخصیت The Punisher هم داشته باشیم که از نتفلکس هیچ بعید نیست اینکارو بکنه! روی هم رفته بخاطر نوستالژی ای که  از این شخصیت بخاطر بازی سال 2005 پلی استیشن 2 داشتم، بازی خوب جان برنثال، به تصویر کشیده شدن خیلی خوب بک گراند کارکتر و چیزی که بر اون گذشته (هرچند هنوز سوال های زیادی باقی مونده)، رابطه ای که با مت در طول سری پیدا کرد تونستم این کارکتر رو به عنوان یکی از بهترین کارکترهای فصل جدید انتخاب کنم.





اما مت به عنوان کارکتر اصلی سریال هم نباید از قلم بیافته؛ مثل همیشه پررنگ بود و جنبه جالب توجه و اصلی داستان بود؛ اینکه در این فصل از لحاظ کارکتری چقدر پیشرفت کرد رو نمیشه فوق العاده زیاد دونست ولی خب، مته دیگه ... جذبه سریال به حضور این کارکتر اوله؛ صحنه های اکشن با حضور اون معنی پیدا می کرد، چقدر از دیدن لحظات اکشن فصل راضی بودم و چقدر سخت می تونم لحظات آخر قسمت 3 ام این فصل رو فراموش کنم! .. لحظات کتک خوردنی که کمتر در فیلم ها و سریال های سوپرهیرویی می بینید، بینایی ای که این فرد نابینا برای مقابله با نینجاها و افراد خلافکار در اختیار داره و احساس احترامی که برای نگرفتن جان انسان ها داره، بهش معتقده و خصوصیات عالی دیگه‌ی مت، چیزیه که اونو یه کارکتر اول بی نهایت خوب می کنه! و وقتی من از حضور نداشتن مت و پیشرفت نداشتن اون صحبت می کنم، بیشتر منظورم اینه که این فصل روی کارکترهایی مثل الکترا و یا فرانک تمرکز پرتری داشتیم. داستان اونا رو دیدیم، شنیدیم و مت یه جورایی در این بین به مثال نقش مکملی خوب کنار اونا قرار گرفته بود ولی با اینحال من همچنان از حضور اون رضایت داشتم. نکته حاشیه ای که خیلی دلم می خواست احساسم رو درباره ش بدونم این بود که آیا مت با لباس جدید خودش جالب و با ابهت به نظر میرسه یا نه و فکر می کنم به مرور زمان و در طول فصل دوم به لباس جدید اون عادت کردم. ازش خوشم میاد و دوست دارم بیشتر مت رو با این لباس ببینم.



یکی از نکات جالب توجه فصل دوم شخصیت کارن بود؛ کارن از یک کارکتر حاشیه ای و فرعی به یک کارکتر کلیدی و خیلی خوب تبدیل شد. البته صحبت من از حاشیه رو به پای این نذارید که اون رو در فصل اول اصلاً مطرح شده ندیدم بلکه با حضوری که در فصل دوم داشت رنگ و روی دیگه ای به خودش گرفت. حضور اون به عنوان یک رابطه عشقی برای مت واسه من جذاب بود، پتانسیلی رو بینشون حس کردم و تمایل دارم بیشتر این رابطه ادامه پیدا کنه و در کنار این موضوع یه جورایی هم دوست داشتم که کارن در برابر مت همون کارن همیشگی بمونه. بهرحال دودلی های من به کنار، به نظر میرسه در انتهای فصل باز هم کارن و مت به هم متصل شدند و بار دیگه قراره اونا رو تو یک موقعیت عاشقانه دنبال کنیم ولی جدا از موضوع و جنبه عاشقانه سریال، کارن از لحاظ مسیر شغلی به جاهای خیلی خوبی رسید که می تونه در آینده کمک فراوانی به مت و کلاً مسیر پیشروی داستان بکنه.




روی هم رفته فصل دوم  چالش جدیدی برای سریال بود .. چالشی برای بالا نگه داشتن کیفیت و به ثمر نشوندن این تلاش و از نظر من به انتها رسوندن این چالش به وضع مساعدی انجام گرفت. اکثر ملاک های داشتن یک فصل سریالی عالی در ژانر سوپرهیرویی بکار گرفته شده بودند و تنها چیزی که این فصل کم داشت، داشتن یک شخصیت بد دائمی و قدرتمند بود که من ایراد زیادی به اون نمی گیرم. در عوض تونستیم با شخصیت با جذبه و خوفناکی مثل فرانک کستل آشنا بشیم، یک رفیق خوب برای DD و از لحاظ مقدمه سازی هم موارد زیادی رو در برابر گروه و سازمان The Hand داشتیم که مطمئناً در فصل سوم به اکتشاف این مسائل خواهیم پرداخت و کیفیت داستانی چندین برابر بهتر میشه. بی صبرانه منتظر دیدن فصل سوم هستم .. امیدوارم فصل سوم بهتر از این بشه و باز هم زیبایی این سریال رو به چشم ببینم.
 

Comdey Bang Bang // Strange But A Good Kind of Strange

Comdey Bang Bang // Strange But A Good Kind of Strange


واقعاً خوبه .. یکی از بهترین چیزهایی که اخیراً کشف کردم .. خوشبختانه دست به کشف سریال من مثل همیشه خوبه و بارها و بارها شده ناخودآگاه به سریال هایی برسم که شدیداً منو ارضا می کنند و از دیدنشون رضایت کامل رو پیدا می کنم. نمونه بارزش شاهکاری کمدی به نام Impractical Jokers هست که هنوز هر شب بدون دیدن یک اپیزود از اون خوابم نمیبره. با تمام کارکترهاش انس پیدا کردم و وقت زیادی رو به خندیدن با هر اپیزود اون می گذرونم. خوشبختانه شروع فصل چهارم هم نزدیکه و بعد از کریسمس مشتاق دیدن اپیزود های جدید سریال هستم.




اما Comdey Bang Bang سریالی هست که این روزها درگیرش هستم. یا بهتره بگم Talk Show ـی هست که منو درگیر خودش کرده و فضایی کاملاً متفاوت با باقی برنامه های گفتگوی این شکلی داره و شدیداً اعتیاد آوره. یه فضای کاملاً عجیب با مصاحبه های عجیب تر و مهمانان خنده دار و لحظات کاملاً سرگرم کننده! از لحظات و بیت های کمدی کوچولویی مثل اشتباه نوشته شدن اسم اسکات در هر اپیزود گرفته تا رجی و آهنگ های مختلف و عجیبی که پلی می کنه .. همه رو دوست دارم و فکر می کنم در آینده به راحتی یکی از Talk Show های مورد علاقه من باقی می مونه .. فقط امیدوارم افت نکنه و البته، تا مدتها ادامه پیدا کنه.

مگه میشه درباره ش نوشت و هوس دیدنشو نکرد؟! حالا دیگه باید برم و ببینمش!