M | F | S

My Favorite Stuff

M | F | S

My Favorite Stuff

Coppelion Episode 04 // Anime

Coppelion Episode 04 // Anime


به نظر من اپیزود زیاد خوب نبود. دوباره شاهد درخشیدن ایبارا بودیم. این اپیزود حس بی‌فایده بودن دو کوپلیون دیگه خیلی به من دست داد؛ همه‌ی بار نجات دادن و کارای دیگه گروه روی دوش ایباراست و کُل روند اپیزود با کارهای ایبارا به سمت جلو حرکت میکرد. البته درسته که نسبت به بقیه نقش پررنگ‌تری داره ولی اینکه اون دو نفر کاملا بی‌هدف باقی بمونن، یه مقدار حضورشون رو غیرضروری میکنه. تو حاشیه به یه چیز هم اشاره میکنم، اونم اینه که گریه‌های کارکترهای اصلی داره یه مقدار زیاد میشه و با این روندی که با دیدن هرچیزی به گریه می‌افتن، در آینده وقتی به صحنه‌های احساسی مهم‌تر برسن، جایی که باید واقعا حس لازم رو انتقال بودن، تاثیر لازم رو نمیتونن به بیننده داشته باشن. من فکر میکردم دخترهای انیمه Nagi no Asukara قراره Crybaby باشن ولی ظاهرا گریه‌ کارکترهای Coppelion بیشتر به چشم میاد. بهرحال فضای کُلی محیط انیمه هنوز اون حس خوب رو داره و میشه بهش امیدوار بود ولی این اپیزود به تنهایی، واسه من ناامیدکننده بود.

صحنه‌هایی از اپیزود :

- یکی از صحنه‌های تعقیب B2 :



- پروفسور بدون ماسک :



- شمارش آخر اپیزود جز صحنه خوب اپیزود بود :



- گریه ایبارا و همراه شدن بقیه با اون :



+

Coppelion Episode 03 // Anime

Coppelion Episode 03 // Anime


اپیزود خوبی بود. آشنایی با اون آدمای کامیون سوار و ملحق شدن بهشون صحنه های خوبی بود. تغییر محیط بازم واسم جالب بود؛ نیمه اول اپیزود تغییر فضای خوبی رو شاهد بودیم و مثل اپیزودهای قبل خیلی از محیط‌هایی که کارکترهای انیمه واردش میشدن، برام دیدنی بودن. روی هم رفته صحنه‌هایی که تو کامیون گذروندن رو دوست داشتم. خصوصا صحنه سیب خوردن و بی مزه بودنش که در نوع خودش جالب بود. بعد از اون نوبت به مادربزرگ و نجاتش رسیده بود. نمیتونم با هیجان زیاد از صحنه اکشن درگیری ایبارا و کسایی که مادربزرگ رو دزدیده بودن، حرف بزنم چون زیاد از اون صحنه و نحوه راحت جاخالی دادن ایبارا خوشم نیومد، دوست داشتم این صحنه اکشن به طرز دیگه‌ای نمایش داده میشد. ولی چون به روند داستان کمک کرد و البته پرش آخر ایبارا رو دوست داشتم، نسبت به بهش نظر مثبتی دارم. (ممکنه بقیه با اون صحنه مشکلی نداشته باشن ولی من کلا پرداخت اکشن صحنه رو دوست نداشتم.) دیدن بمب افکن B2 ـی که تو آسمون میچرخه و بعد از اون مادربزرگی که داره به زور به درون B2 کشیده میشد، از اون تجربه های عجیب انیمه ای بود! (ضمنا مادربزرگ ـه خیلی سرحال به نظر میرسید!) وقتی به عقب و اپیزود دوم نگاه کردم، حس میکنم، اون اپیزود برای من مقداری حالت اپیزودیک داشت و به نظر من با تموم شدن داستان فرعی که تو اپیزود بود، وارد پایان‌ش شده بودیم اما اینجا و اپیزود سوم یه پایان جذاب رو داشت و نوید بهتر شدن انیمه تو اپیزودهای بعد رو داد.

صحنه‌هایی از اپیزود :

- در حال چک کردن اون کامیون :



- سیب‌های بیمزه :



- در حال چک کردن نقشه :



- این دیالوگ اپیزود رو دوست داشتم :



- کشیدن مادربزرگ به درون B2 :



- صحنه پرش ایبارا در حین مبارزه با دزدانِ مادربزرگ!



+



- نجات مادربزرگ :



- آخرین شات اپیزود :

Coppelion Episode 02

Coppelion Episode 02

--


--

Coppelion Episode 02 // Anime

Coppelion Episode 02 // Anime


اپیزود خوبی بود و داستان مقداری به جلو حرکت کرد. به نظر من اعضای سه نفر این گروه تو ماموریتی که این اپیزود داشتن، شکست خوردن چون بجز نجات دختر کوچولو بقیه اعضای خانواده رو از دست دادن. روند آشنایی‌شون با اون مرد و رفتن به پناه‌گاهشون خیلی ساده پیش رفت و با همدیگه آشنا شدن. من فکر میکنم آویی تو این اپیزود زیاد از حد مثبت اندیش و سرحال نشون داده شد، حتی تو بدترین موقعیت وقتی که اون زن برای میکو در حال گریه بود، با خنده حرف میزد و یا مثلا وقتی که برای نجات پدر میکو تو هلیکوپتر بودن، بیخودی به میکو قول دوباره دیدن پدرش رو داد که بعد از اون قول خودش رو شکسته شده دید. شاید کم کم شخصیت‌ش شکل دیگه‌ای بگیره و همه اینها مسیری برای حرکت اون به سمتی باشه که کارکترش شکل بهتری به خودش بگیره و بتونیم رفتا متفاوتی رو ازش ببینیم. اما از طرف دیگه، ایبارا واقعا این اپیزود خودش رو نشون داد و ثابت کرد که دختر نترسی ــه؛ همه جا پیش‌قدم تمام حرکات گروه بود و روی هم رفته شخصتی باثباتی رو از خودش نشون داد. اپیزود صحنه‌های احساسی خیلی خوبی داشت و درام خوبی رو میشه درونش پیدا کرد ... به نظر من، تفاوت زیادی بین کیفیت اپیزود اول و دوم نبود ولی انتظار دارم تو اپیزودهای آینده هم روند خوبش رو حفظ کنه.

صحنه‌هایی از اپیزود :

- صحنه روبرویی‌شون اون پدر :



- همون صحنه از دیدِ ماسک پدر :



- التماس پدر برای نجات میکو :



- آویی در حالتِ شاداب خودش :



- گیر کردن تو اون ساختمون کج و اطمینان میکو به ایبارا (هرچند دیر شده بود!) .. :



- قطر اشک ایبارا روی صورت و ماسک اون زن و پرتاب شدنش :