Trigun // Or Having Fun With Vash the Stampede
Review
مدت زیادی بود که نام این انیمه رو میشنیدم و بارها به این جمله که "Trigun انیمهای هست که هر انیمهبینی باید به سراغ دیدن ـش بره" ، برخورد کرده بودم. مسلما وقتی با چنین جملهای روبرو بشیم، ناخودآگاه انتظارات ما از دیدن انیمه مورد نظر بالا میره و شرایط و ملاک های خاصی رو برای دیدن اون انیمه مد نظر قرار میدیم. حسی که قبل از دیدن انیمه داشتم، حس مثبتی بود ... وقتی از محیط بیرونی به فضای انیمه نیم نگاهی می انداختم، چیزهای خوبی رو برای دیدن به چشم میدیدم؛ یک کارکتر اول خوشتیپ و با کلاس و جذاب، فضای وسترن که یکی از نکتههای خیلی مثبت بیرونی هست (کمتر میشه انیمه ای رو با فضای وسترن و لوکیشین های این چنینی پیدا کرد) ، نمره بالا و تعریفات زیادی که از انیمه شنیده بودم و ... بهرحال حالا وقتش بود که به سراغ دیدن این انیمه برم و اونو با سلیقه انیمه ای خودم بسنجم.
در کنار موضوع کارکترها و پایان بندی که بهشون اشاراتی کردم، جا داره از موسیقی خوب انیمه هم یادی کنم که در فضای وسترن انیمه حسابی دلچسب بود و کار رو دیدنی تر کرده بود. از لحاظ انیمیشن با توجه به سال ساخت انیمه، به نظر کار عالی ای میرسه و من که مشکلی در دنبال کردن صحنههای اکشن و هیجانی انیمه نداشتم. صحنههای مورد علاقه زیادی داشتم و گاهی بعضی از دیالوگ ها هم برام جالب و شنیدنی بودن. روی هم رفته، این انیمه واقعا خوب بود و حالا که بهش نگاه میکنم، واقعا اونو تو لیستMust See مربوط به یک انیمه بین قرار میدم، از نظر من انیمه ای هست که باید دیده بشه و اگه یکی از ملاک های انتخاب انیمه ـتون به فضای این انیمه نزدیک ـه، پیشنهاد میکنم به سراغ دیدنش برید و اونو تست کنید. این انیمه، انیمه ای ـه که با یک بنگ کمدی شروع میشه و با یک بنگ دراماتیک تموم میشه!
شاتهایی از فضای انیمه :
Escha & Logy no Atelier - Episode 08
میشد از پیش نمایش اپیزود قبل فهمید که قراره به سمت چشمه آب گرم بریم ولی خُب، داستان خوبی داشت و فقط یک فضای فن سرویس دار نبود. داستان روح فرمانروای شعله که گوهر خودش رو از دست داده بود و حالا با نقشه ویلبل همه به سمت چشمه آب گرم حرکت کردن. جایی که اون روح از دست انسان ها عصبی بود و محراب خودش رو خالی از گوهر میدید. فن سرویس چشمه آب گرم کمی بیشتر از انتظاراتم بود ولی خُب، مثل همیشه ابرهای زیبایی جلوی دید ما رو گرفته بودن! لحظات بامزه زیادی داشتیم .. لحظه بامزه مورد علاقه من، سوال لوسیل و سوتفاهمی که در مورد "گنده تر شدن ..." به وجود اومد، بود. تو ادامه داستان، اسکا با موفقیت تونست از طریق کیمیاگری گوهر مربوط به محراب رو دوباره بسازه و سر جاش قرار بده ولی به نظر میرسید که اونقدرا کار ضروری نبوده. چون ویلبل با نمایش جادوی خودش فرمانروای رو از این رو به اون رو کرده بود و روحی که تا لحظاتی پیش عصبی بود، حالا با خوشی داشت به شعله های ویلبل نگاه میکرد!