M | F | S

My Favorite Stuff

M | F | S

My Favorite Stuff

Batman v Superman: Dawn of Justice - 2016

Batman v Superman: Dawn of Justice - 2016

Extended Cut





بتمن، بتمن، بتمن و کمی سوپرمن!


از تیترم معلومه که می خوام از کمرنگ بودن حضور سوپرمن در ادامه فیلم خودش صحبت کنم ولی فعلاً ... ! اول احساس می کنم باید از فیل توی اتاق حرف بزنم؛ چیزی که بیشتر از همه ذهن منُ به خودش مشغول کرده بود و یکی از مهم ترین چیزهایی بود که می خواستم با دیدن فیلم از خوب یا بد بودنش باخبر بشم. اینکه بن افلک بتمن خوبیه یا نه ... ؟! بهتره از این حرف بزنم که من روی هم رفته بن رو دوست دارم و Gone Girl ، The Town از جمله فیلم های محبوبم از این بازیگر بودن. گاهی و در بعضی فیلم ها ایفای نقش ضعیفی داره که اون به جای خودش! ولی بعد از اعلام خبر بتمن شدن بن من به راحتی به فکر افتادم که اون از پس ایفای نقش بتمن برمیاد .. خصوصاً بعد از شنیدن اینکه بتمن فیلم قراره خشن تر از اون بتمن همیشگی باشه ... اون روی خشن و چهره تاریک تر بتمن رو می تونستم تو چهره بن افلک تصور کنم و  انتخاب جالبی به نظر میرسید. خوشبختانه و خوشبختانه بن خوب در قالب فیلم جا افتاده بود و نقش بتمن رو حسابی باورپذیر کار کرده بود ... میشد به راحتی خشم اون از جنایاتی که در گاتهام رخ میده رو پذیرفت و از طرف دیگه هنری کویل که یک سوپرمن و کلارک کنت عالیه با حضور بتمن خشن به سمت کمرنگ بودن میل پیدا کرده بود! صحنه های رودرویی دو کارکتر همچنان به نظر من ابهت بیشتری به سوپرمن می بخشید ولی روی هم رفته در نقاط دیگه فیلم اینطور به نظر میرسید که تمرکز روی بتمن بهتر انجام گرفته. این چیز بدی نبود ولی خب برای من که کارکتر سوپرمن رو بیشتر دوست دارم کمی جای کار داشت و دوست داشتم که کلارک هم به اندازه بتمن از تمرکزی که لازم برخوردار بشه. یک سری از صحنه های کلارک رو حسابی دوست داشتم .. مثل صحنه نمادین نجات دختر کوچولو و دست های مردمی که به سمت دراز شده بود و یا صحنه دادگاه و بعد از اون در دل آتش غم بر چهره نشستن سوپرمن و البته لحظات رودرویی فوق العاده باحالی که با بتمن داشت.





از این گذشته، با وجود دیدن نسخه طولانی فیلم هنوز هم گاهی به نظرم میرسید که فیلم می تونست بیشتر از این کش پیدا کنه و بیشتر به جزئیات داستانی پرداخته بشه و حس می کنم یک موضوع بزرگ داستانی در کنار یک موضوع بزرگ دیگه چپونده (!) شده بود. و شاید بهتر بود حضور اون ابرقدرت آخر فیلم رو تو یه فیلم دیگه داشتیم. یعنی تمرکز اصلی این فیلم روی درگیری بین سوپرمن و بتمن قرار می گرفت، اتحادی که قراره به دست بیاد و تو ادامه جنگ با ابرقدرت های دیگه شکل بگیره! بخاطر همین تو فیلم برای عجله داشتن و رفتن به سمت مبارزه با Doomsday،  لحظات اتحاد پیدا کردن دو کارکتر بتمن و سوپرمن کمی تا مقداری آبکی (شاید کلمه درست نباشه) به نظر میرسه ولی خب کی به کیه؟! مثلاً داریم از سوپرمن و بتمن حرف میزنیم ... این سناریو رو هر کاریش کنی باز هم جذبه خودشو  داره؛ دیدن اینکه چطور بتمن در کنار سوپرمن قرار می گیره و بعد در کنارشون واندر وومن سپر به دست وارد شد اوج هیجان فیلم بود و چشمای من که چهارتا شده بود. و نکته جذاب این موضوع اینه که این فقط  چشمه ای از اون چیزیه که قراره در Justice League ببینیم. من سری انیمیشنی Justice League رو دیدم ولی وای که چقدر از دیدن Justice League روی پرده سینما به وجد خواهم اومد. از الان می تونم حس کنم که حداقل دو سه برابر سری Avengers از فیلم های سری JL لذت میبرم و بودن کارکترهای بزرگی مثل بتمن، سوپرمن، فلش و ... به راحتی می تونه کلاس کاری سوپرهیروها رو به نسبت سری Avengers  بالاتر ببره. تنها نقطه ترسناک این موضوع اینه که کارگردانی و سناریوهای داستانی خوبی نداشته باشیم و یک شکست فجیع رو به چشم ببینیم که فکر می کنم سری اونقدر بزرگ و با اهمیت هست که تمام جوانب کار در نظر گرفته بشه. فقط باید مقدمه سازی بزرگی انجام بگیره .. فیلم های کارکترهای دیگه‌ی تیم ساخته بشه و با تک تکشون بهتر آشنا بشیم که اونم در راهه و بزودی از چند کارکتر تیم Justice League فیلم هایی خواهیم دید.


یه چیز حاشیه ای دیگه درباره کارکترهای فیلم اینه که دارم به عقب فکر می کنم و می بینم دورانی بود که دوست داشتم تام ویلینگ از تلویزیون و سریال Smallville به سینما آورده بشه و نقش کلارک رو دوباره ایفا کنه ولی حقیقتاً الان کویل رو به جاتر و مناسب تر می بینم و متوجه هستم که چرا تام برای یک صحنه سینمایی با این ابهت کوچک به نظر میرسیده! اصلاً شاید الان به تصور و فکر خودم بخندم و بگم چرا من چنین فکری می کردم. و حالا این همون فکریه در برابر کارکتر The Flash دارم و احساس می کنم 'گرنت گاستین (بازیگر سریال The Flash) می تونه "بری آلن" خوبی بشه. حداقل به نسبت کلارک کنتِ تام ویلینگ حس و حال با جذبه تری برای The Flash داره ... هرچند بازم انگار قرار نیست این اتفاق بیافته و بخاطر همین در این مورد حسابی کنجکاوم. کنجکاوم که ببینم بازیگر جدید چه حرف هایی برای گفتن داره و چقدر در برابر گاستین می تونه برتری خودش رو به نمایش بگذاره. مسلماً جلوه ها و تاثیری که میشه با یک فیلم سینمایی روی کارکتر داشت بیشتره ولی باید دید می تونه اون حس شوخ طبعی و خصوصیات جذاب کارکتر The Flash رو به دنیای سینمایی Justice League وارد کنه یا نه! رنگ گرفتن این کارکتر در کنار کارکترهایی مثل بتمن و سوپرمن کار سختی خواهد بود ولی خب تو فضای انیمیشنی که این عمل انجام گرفته بود ... امیدوارم تو دنیای JL هم این موضوع به حقیقت تبدیل بشه و یکی از کارکترهای محبوب خودم رو تحسین شده دنبال کنم!


3 ساعت ذره ای منُ خسته نکرد. این خیلی تو ذهنم جای خوبی پیدا کرده و نکته بزرگی واسه منه! و من حتی از تمایلم به طولانی تر بودن فیلم هم حرف زدم، پس فکر کنم باید به راحتی بگم که از دیدن فیلم لذت بردم و لحظات تاپ بسیاری رو در عالم فیلم دوست داشتم. به اندازه کافی دراماتیک بود و به اندازه کافی حس نمادین همیشگی رو میشد در چهره کارکترهای سوپرمن و بتمن مشاهده کرد. بعضی ها به حضور ناگهانی و بی مقدمه واندر وومن ایراد گرفتن ولی خب از نظر من اون ایراد آنچنان واردی نیست و همین یهو از راه رسیدن واندر وومن و گیجی بتمن و سوپرمن در مورد حضور این کارکتر صحنه ورودش رو باحال تر کرده بود. و بعد در کنار اینها یک سری عنصر جذاب دیگه هم داشتیم. دیدن بتمن خشن چیزی جز جذبه بی نهایت به فیلم نمی بخشید ... اینکه چطور بتمن خلاف کارها رو در عین بی رحمی داغ میکرد، صحنه های اکشن انبار که اوج لحظات اکشن بودند و اینکه چطور از راهی که زمانی بهش باور داشته بود منحرف شده بود تاریکی فوق العاده ای به کارکترش بخشیده بود و همین زمینه ساز بهتر به چشم رسیدن جنبه نمادین سوپرمن شده بود. و بعد تقابل دو کارکتر در کنار هم و شاخ و شونه کشیدن اونها برای هم، "ایندفعه رو بهت رحم می کنم" گفتن سوپرمن و خشم بتمن در مقابل سوپرمن و تسلیم نشدن اون در مقابل یک خدا ، عالی، عالی، چی می تونم بگم!



8/10






Wristcutters: A Love Story - 2006

Wristcutters: A Love Story - 2006

Just a walk with Tom Waits





داستان : مردی با زدن رگ دست خودش مرگ رو در آغوش می گیره و به دنیای دیگه ای سفر می کنه؛ دنیایی غریب بعد از زندگی فعلی، پر از نادیده ها، تازه و کهنه هایی خوب و بد در مقایسه با دنیای سابق. افراد دیگه ای که مثل خودش خودکشی کردن و پا به اون دنیا گذاشتن رو می بینه، باهاشون حرف میزنه، با دختری آشنا میشه و با هم پا به یک ماجرا و جاده ای عجیب و اسرارآمیز میذارن. جاده ای که بیننده به مقصد اون آگاه نیست.

داستان با همون خط اول حس تاریکی خاصی رو به شما میده و بایدم بده. چون می دونید؟ این فیلم می تونه یک فیلم تاریک و بسیار درگیرکننده باشه. بسته به حالتی که مخاطبش داره تاثیرگذاری اثر می تونه چندین برابر فرق بکنه. اینکه شما در یک فاز غمگینانه و دپرسانه بسر ببرید و به سراغ این فیلم برید درجه بسیاری با اون حال و هوای ریلکسی که من فیلم رو باهاش دیدم فرق داره. مضمون خودکشی به خودیِ خود اثر منفی و آشفته ای رو در ذهن بیننده میذاره و میشه گفت این فیلمی نیست که هر کسی تمایلی به دیدن اون داشته باشه و نباید هم به هر کسی توصیه بشه. در عین حال، باید گفته بشه که در طول فیلم و در جای جای صحنه ها و سکانس های مختلف پیام های اخلاقی و انسانی نسبتاً جالبی رو میشه به چشم دید و این یه نکته خوب در مورد فیلمه. و شاید با نگاه اول تصور کنید هدف از ساخت یک فیلم با تم خودکشی می تونه فراری دادن دیگران از فکر خودکشی باشه ولی باید بگم که جنبه هنری بالایی در این فضای کاری نهفته ست و یه جورایی حتی میشه تمایل به خودکشی رو از طریق دیدن این فیلم به دست آورد و میشه بیشتر از این هم در اون غرق شد ... اما جدا از این موضوع، فیلم نکات خوب و مثبتی دیگه داره که بهش ارزش دیده شدنُ میدن.

دارم از نکته خوب حرف میزنم، پس بذارید از نکته اصلی و خوبی که باعث شد به سراغ فیلم برم حرف بزنم؛ اون چیزی نبود جز حضور "تام ویتس" ، یکی از خوانندگان موردعلاقه من و کسی که همیشه متن شعرهای خاصی رو در قالب ترانه ها و آهنگ های خودش خلق کرده و بعد صدای اونُ که بشنوید می فهمید چه جادویی در پس کار نهفته ست؛ صدای زمخت و قیر کشیده ای داره و بخاطر همین صدا، حس تاریکی خاصی درون بعضی آهنگ هاشه و علاوه بر اون، شخصیت خود تام هم یه شخصیت خاص در بین تمام خواننده هایی هست که من تا بحال دیدم و حضور اون روی صحنه برای من یه لحظه هنری قابل تحسینه ... پس وقتی به اثری مثل Wristcutters و سوژه اون نگاه می کنید، می بینید اصلاً حضور تام در این فیلم یک چیز واجب بوده و باید بخاطر این انتخاب کارگردان رو تحسین کرد .. من که تحسین می کنم! حتی شروع فیلم، سکانس اولیه کار با آهنگی از تام به نام Dead and Lovely شروع میشه؛ سکانسی که منُ به یاد اجرا شدن آهنگ The End در ابتدای فیلم Apocalypse now انداخت و یه جورایی همون حس عالی رو در حین دیدن این سکانس بهم منتقل کرد. همین سکانس اولیه، جایی که کارکتر اول فیلم رگ خودشُ میزنه و ما آهنگ بسیار زیبا و تاریک تام ویتس رو به گوش میشنویم خودش مُهر تاییدی برای حضور این خواننده در این فیلم میزنه و در ادامه و با حضور پیدا کردن در فیلم هم با استایل همیشگی کارکتر خودش و نحوه دیالوگ گویی جذابش سکانس های جالبی رو به وجود میاره .. این یه فیلم عالی واسه طرفداران تام ویتسه! نکته خیلی خوبیه که من می تونم تا دو سه پاراگراف دیگه هم درباره اون صحبت کنم چون علاقه زیادی به این خواننده دارم ولی ترجیح میدم بیشتر از این برای کسایی که این شخصیت رو نمی شناسن قضیه رو پیچیده نکنم.





[تام سمت چپ تصویر]


اما در خصوص کیفیت کلی اثر، در عین اینکه من از دیدن کار لذت بردم میشه ایرادهایی گرفت و گفت که اونقدری که بیننده به دیدن یک دنیای فوق العاده جالب بعد از مرگ علاقه داره ولی گاهاً این احساس به آدم منتقل میشه که یه چیزی کمه؛ یک فضای تاریک به وجود آورده شده ولی بعضی سکانس ها زائد به نظر میرسند و میشه تصور کرد که فیلم با حذف اون سکانس ها و داشتن سکانس هایی معناگرایانه تر به نتیجه بهتری دست پیدا می کرده. ولی از طرفی (بدون چک کردن اطلاعات) تصور می کنم بودجه اثر کم بوده و دیدگاهی که کارگردان نسبت به فروش یا موفقیت این اثر داشته باعث شده که اونقدری که باید و شاید به این اثر از لحاظ مالی بها ندن. جدای از این موضوع، وقتی کارکترهایی رو به مرگ میرسونید و به دنیای دیگه میبرید سخت میشه جا پای محکمی رو برای اونا بوجود آورد؛ سخت میشه داستان رو با پرداختی جالب انگیز به پیش برد و سخت میشه یک پایان بندی بی نقص رو برای اثر نوشت .. برای بعضی ها بگیر خواهد داشت و برای بعضی ها نگیر! بازیگری بازیگرهای فرعی چشم گیر نبود ولی زننده هم نبود و در اصل، این بازیگرهای اصلی بودن که چشم منُ گرفتن و حداقل از اون لحاظ رضایت کامل رو داشتم. چهره هایی جدید و کسایی که من کمتر اونا رو دیدم، افرادی مثل پاتریک فوجیت و یا دختر داستان و بعد در کنارشون کسی مثل ویل آرنت هم حضور کوتاهی داشت که نسبتاً از کارش خوشم اومد. (علاقه به ویل آرنت برای من بیشتر از جانب دیدن سریال Flaked که اخیراً دیدم شکل گرفته.)

روی هم رفته، فیلم از فیلم هایی بود که تو حالت عادی هیچ وقت به ذهنم خطور نمی کرد که به سراغ دیدنش برم ولی بودن تام ویتس و دانلود مجموعه فیلم های این خواننده‌ی خاص باعث شد که شانسی به این فیلم بدم و چقدر از وقتی که صرف دیدن این فیلم کردم راضی هستم. جنبه تاریک داستان و اینکه تم خودکشی داشت، چیزی که کمتر دیدم برای من احساس تازگی و جنبه ای نو داشت. (آوردن کلماتی مثل "خودکشی" و "تازگی" کنار هم چه حس عجیبی داره!) میتونم خودم رو در برهه زمانی دیگه ای در حال تماشای دوباره فیلم ببینم ... خاصیت تماشای مجدد رو تو دنیای فیلم دیدم و امیدوارم روزی برسه که با دید جالب تری به سراغ دیدن این فیلم برم و ببینم ذهنیات من به نسبت بار اولی که فیلمُ دیدم چه تفاوتی کرده.



7.5/10





Star Wars Episode VII - The Force Awakens - 2015

Star Wars Episode VII - The Force Awakens - 2015




[حاوی اسپویل عمیق از فیلم]

رویایی به حقیقت پیوسته! بازگشت بی نهایت خوب جنگ ستارگان!!


می خوام از احساس شخصیم شروع کنم؛ از اینکه قبل از اومدن فیلم، دیدن تریلر و هر گونه بحثی چی فکر می کردم. دروغ چرا، من با سه گانه دهه 2000 شروع کردم و جنگ ستارگان رو دیدم. تو اون زمان تحت تاثیر قرار گرفته بودم و حتی همون سه گانه رو هم دوست داشتم. یه حس ماجراجویانه خیلی عمیق درش نهفته بود که واسم مثل یک رویا می موند؛ دلم می خواست بیشتر و بیشتر تو اون دنیا سیر کنم، از سیاره ای به سیاره دیگه ای برم و تا می تونم از ذره ذره زیبایی محیط حاکم بر فیلم لذت ببرم ولی بعد از اون وقتی پا به دنیای 3 فیلم دهه 70 گذاشتم، تازه فهمیدم که چه عظمتی از لحاظ داستانی در این اثر و مجموعه فیلم نهفته ست. اون زمان بود که خاطراتم رنگ و روی به یادموندنی تری به خودشون گرفتند و بهتر تونستم قالب فانتزی و حماسی کار رو با علاقه دنبال کنم. سال ها گذشت .. تو ادامه بارها پیش اومد که به نقدهایی درباره مقایسه دو سه گانه از دو دهه مختلف  برخورد کنم و رفته رفته درک کردم که چرا طرفداران سری جنگ ستارگان آنچنان دل خوشی از فیلم های 2000 ندارند و فهمیدم که چرا برای خیلی ها منفور بوده. هر چند تو پرانتز باید بگم که خودم همچنان تمایلی به منفی بافی ندارم و هنوز هم با اون فیلم ها ارتباط برقرار می کنم ولی وقتی خبر ساخت سری جدید به گوشم رسید، دعا کردم، آرزو کردم که این سری بتونه رضایت همه رو بدست بیاره و زمینه رو برای بیشتر غرق شدن تمام ما طرفداران این سری با عظمت در یک دنیای فوق العاده هیجان انگیز و زیبا فراهم کنه. کار دشواری به نظر میرسید و انتظارات از همون لحظه اعلام خبر بطور کهکشانی فوران کرد و همه خیره به خبرهای جدید از این فیلم نشستند.





من زیاد اخبار رو دنبال نکردم. از اسپویلر می ترسیدم، حتی از اینکه به سراغ دیدن تریلر برم هم ترس داشتم ولی بالاخره دل رو به دریا زدم و دیدن 2 ، 3 دقیقه تریلر اشک رو تو چشمام جمع کرد. تریلر بطرز عجیبی به دل من نشست؛ از ربات جدیدی مثل بی-بی-8 گرفته (که اسمش رو تا لحظه دیدن فیلم نمی دونستم) تا ورود هان سولو و اون دیالوگ حالا معروف شده ی "به خونه برگشتیم" ای که در کنار چویی به زبون آورد و  ابهتی که در صحنه های مختلف همون تریلر کوتاه به چشم میرسید. میشد به وضوح دید که این جنگ ستارگانی جدیده؛ قراره جی جی ما رو به یک برهه زمانی جدید ببره و اگه شکی در زمینه پتانسیل داشتن سری وجود داشت، باید در همون لحظه دیدن تریلر خفه میشد و خاموش می گشت. برای من که اینطور شد و بعد به لحظه ریلیز رسیدیم ... و فروش نجومی و ... نقد های فوق العاده مثبت و ... منی که با دیدن هر کدوم از این بازخوردهای مثبت بیشتر از پیش واسه دیدن فیلم هایپ میشدم، هیجان زده میشدم و دیگه فقط چشم به لحظه از راه رسیدن بلوری کار دوخته بودم .. تیک تاک .. تیک تاک و زنگ به صدا در اومد؛ نوبت به دیدن چگونه برخواستن نیرو رسید!





وقتی حرف از داستان فیلم شد، اینکه که قراره به جستجوی لوک اسکای واکر  بریم، من سریعاً به یاد استارترک 3 ، "The Search for Spock" افتادم و حس خوبی بهم دست داد؛ نه بخاطر شباهتی که شاید در مقایسه با هم  از لحاظ داستانی داشته باشند و یا اینکه The Search for Spock یک فیلم عالی بوده باشه، نه. بلکه بخاطر اینکه ارجاع کوچکی از جنگ ستارگان به استارترک برام از لحاظ ذهنی خوشایند بود و اونو دوست داشتم. اما جدا از این، همین محو و غایب بودن شخصیت لوک به اون چهره پر از کشش و با جذبه ای میداد و بیننده رو در ابهامی عمیق و پر از سوال فرو می برد؛ من از همون لحظه اول عطش دیدن دوباره لوک رو در سر داشتم و در طول ماجراجویی ری، هان سولو و بقیه همش خدا خدا می کردم که ما بتونیم تو همین فیلم اول لوک رو به چشم ببینیم. وقتی داشتیم به اواخر فیلم نزدیک میشدیم، یک لحظه درجه امیدواریم به صفر رسید و فکر کردم که این فیلم صرفاً برای بدست آوردن نقشه جای لوک ساخته شد و فیلم دوم اختصاصاً به پیدا کردن لوک تعلق پیدا می کنه ولی خوشحالم که اینطور نشد. لحظات آخر فیلم دیوانه وار به من خوش اومدن و اونا رو فوق العاده دوست داشتم .. اینکه چطور ری در عرض یکی دو دقیقه به لوک رسید و چطور بهش زل زد و لوکی که روی خودش رو از سمت دیگه به سمت ما برگردوند و اون چرخش دوربین و زاویه تصویری زیبا با حضور موسیقی متنی پرابهت که خبر از آینده ای درخشان برای این فیلم سه گانه میده.







خیلی سریع جلو رفتم و اونم بخاطر حرف زدن از لوک بود ولی حالا کمی عقب گرد میکنم. فعلاً از بازیگرها و کارکترها کمی صحبت می کنم.


اولین حرفم در مورد بازیگران فیلم باید تحسین دیزی ریدلی باشه .. نمی تونم بدون حرف زدن از این بازیگر نظرمُ درباره فیلم ادامه بدم؛ چقدر این دختر در نقش ری عالی کار کرده بود؛ بهترین قالب ممکن رو به شخصیت بخشیده بود .. میمیک صورتش به تنهایی واسه من کافی بود، جذبه، طراوت و زیبایی خاصی در چهره ش موج میزد و وقتی اونو در کنار بازیگری خوبش و یک عالمه نکات ریز کارکتر ری مثل صحنه های مبارزه، چابکی کارکتر ری، لطافتی که درون شخصیتش بود و فرضاً مهربونی اون نسبت به بی-بی-8  ، نفروختن بی-بی-8 ،  داشتن انسانیت و روی هم رفته وجود روشنایی در شخصیتش میذاریم یک احساس فوق العاده مثبت رو میشه نسبت به کارکتر ری  پیدا کرد. شخصیت ری می تونه کسی باشه که تو جبهه مثبت داستان به راحتی کل سه فیلم رو بر روی دوشش حمل کنه و من مشتاقانه منتظر دیدن ادامه درخشش این کارکتر تو فیلم های بعد هستم .. مطمئنم هنوز هم می تونم از دیدن ادامه مسیر شکوفایی این کارکتر و بهتر و بهتر شدنش لذت ببرم. با اتفاقاتی که افتاد و همراه شدن چویی با ری، حالا یک ترکیب با پتانسیل بالا رو هم در کنار خودمون داریم ...






اما قبل از صحبت در مورد این زوج ...


یکی از بهترین نکات این فیلم (اگه بهترین نباشه!) حضور هان سولو و سناریوی وجود اون در این فیلم بود؛ نحوه وارد شدنش بهمراه چویی، همراه شدنشون با ری، فین و بی-بی-8، برملا شدن داستان دردناک جدایی رن از پدرش و در نهایت اتفاق و لحظه رودرویی پدر و پسر و مسیر هولناک و دراماتیکی که با هان سولو طی کردیم؛ سکانسی که من رو تا مدتی طولانی درون فیلم به شوک فرو برد و هضم موضوع تا چند روز بعد از دیدن فیلم هم باهام باقی مونده. اصلاً انتظار چنین اتفاقی رو نداشتم و چقدر خوشحالم که این تیکه از داستان برای من اسپویل نشده بود. احساس نزدیکی طرفداران جنگ ستارگان با هان اونقدر عمیقه که به این راحتی ها کایلو رن رو نخواهند بخشید. برگشتن کایلو رن به سمت Force و روی هم رفته جنبه مثبت داستان دیگه غیرقابل قبوله. اگه بخوایم خیلی تعصبانه حرف بزنیم، باید بگیم که رن باید از بین بره ... رن کار کثیفی رو در حق ما طرفداران سری انجام داد. و معتقدم این لحظه و از دست دادن هان سولو یکی از آیکونیک ترین لحظات سه گانه باقی خواهد موند و هیچ چیزی نمی تونه این اثر عمیقی که بر دل ما گذاشته رو از بین ببره.






اما اگه بخوایم از کارکترها و بازیگرای جدید حرف بزنیم، گزینه های خوب و زیادی رو داریم .. حرف های زیادی برای گفتن وجود داره؛  از فین که مکملی عالی واسه ری بود گرفته تا یک شخصیت تاریک و پرپتانسیل مثل کایلو رن! داشتن یک شخصیت پر ابهت و منفی برای جنگ ستارگان مهم ترین چیز ممکنه!  بذارید اول یک چیز رو از سر راه بردارم : من فکر می کنم ابهت دارت ویدر رو نباید با کایلو رن مقایسه کرد ... مقایسه اشتباهیه؛ چون کایلو رن به هیچ وجه نمی تونه به گرد پای ویدر برسه، ویدر در طول سالها به یک شخصیت بی همتا و بی رقیب تبدیل شده ولی اگه بخوایم به سراغ کارکتر کایلو رن برگردیم برای شروع و اولین فیلم لحظات هیجان برانگیز و خوفناک مناسبی رو از کارکترش دیدیم. از سکانس های شروع آشنایی ما با اون گرفته، عصبانیت هایی که ازش دیدیم، تزلزلی که تو ثبات شخصیتی و رفتن به سمت تاریکی داشت تا لحظات نفس در سینه حبس کنی که در اواسط فیلم بود، کشتن هان سولو و البته سکانس های آخر فیلم که اوج زیبایی و رخ نمایی این کارکتر در مبارزه با فین به تصویر می کشید. همه عالی بودند ... من به راحتی تونستم با بازی آدام درایور همراه بشم و اونو در نقش کایلو دوست دارم. خیلی کنجکاوم بدونم کارکتر کایلو رن تا چه حد به اعماق تاریکی فرو میره ولی با کارهایی که در همین فیلم اول ازش سر زد، تصور می کنم بیشتر از اونی که تصور می کنیم وجودی شیطانی پیدا کنه و دیگه جای هیچ امیدی برای برگشتن به سمت روشنایی برای اون باقی نمونه. باید دید اسنوک چه برنامه ای برای رن چیده و آموزش نهایی اون رو به چه موجودی تبدیل می کنه!







از طرف دیگه میشه تصور کرد که آموزش ری هم به عهده لوک خواهد بود؛ مسلماً لوک خودش هم به میدون جنگ وارد میشه و دستی در جنگ خواهد داشت ولی برای داشتن یک یار قدرتمند نیازمند ری خواهد بود که اینجوری دو جبهه تمرینی متفاوت رو در پیش رو خواهیم داشت. باید دید آموزش های کدوم جبهه بیشتر به ثمر میشینه و اصلاً فیلم دوم چطور پیش خواهد رفت. کنجکاوی من از الان سر سناریوی فیلم دوم هست و اینکه چطور می تونه کشش خودش رو حفظ کنه. آیا یک ماجراجویی خاص و متفاوت برای گذروندن دو ساعت فیلم ترتیب داده شده .. چیزی که بتونه ما رو برای مبارزه با تاریکی آماده کنه و یا اینکه افت کیفی رو تو شماره دوم شاهد خواهیم بود. دوست ندارم جنبه منفی رو به دلم راه بدم و با دیدن این شماره قدرتمند خودم رو در دستان جی جی رها می کنم و می ذارم دوباره منو وارد دنیای جنگ ستارگان کنه .. باشد که شماره دوم هم به اندازه شماره اول دیدنی و جذاب باشه و باز هم غافلگیری های مناسبی در انتظارمون باشه.





از فین حرف خاصی  نزدم چون حس می کنم با وجود خوب بودن هنوز جای رشد داره و هر چند برای فیلم اول حضورش بهتر از اون چیزی بود که تصور می کردم ولی از نظر من هنوز اون کارکتر به یادموندنی نشده و حتی صحنه های آخر مبارزه اون با کایلو منُ غرق در کارکتر خودش نکرد. تو اون لحظات بیشتر محو کایلو رن بودم و درجه تفاوت جذبه و ابهت دو کارکتر زمین تا آسمون به نظر میرسید. از نگاه پیش درآمد و دید زدن تریلر، فکر می کردم فین ممکنه برای من ناامید کننده از آب در بیاد ولی این طور نشد.  جالبه که بجای فین، پو بیشتر چشم منُ گرفت .. با اینکه نقش کمی داشت ولی یه حس باحال و خوب درون کارکتر پو وجود داشت و فکر کنم همه می دونستیم که پو نمرده و زود به درون فیلم برمی گرده. ولی از اینها گذشته، می دونید باید بیشتر در مورد کدوم کارکتر حرف بزنیم؟ بی-بی-8 ، ربات جدید داستان .. وای که من عاشق این موجود شدم .. آه، ببخشید .. ربات! حرف نداشت، فوق العاده به حس فانتزی و گیرایی لحظات فیلم اول جنگ ستارگان کمک کرد .. از هر لحاظی که فکرشُ بکنید. حمل کردن یک محموله مهم و حیاتی برای نجات بشریت، ناب کردن سکانس های کمدی های جاری در فیلم حتی با حرکات ساده ای مثل سر و بدن خودش، ارتباطی که با کارکترها برقرار می کرد و حرف هایی که با اون صدای بامزه بهشون میزد و "داشتن باور" در وجود آهنی خودش نسبت به فین و باور کردن حرف های اون، کمک کردن به فین و همه اینها نشون میده که این کارکتر چه کارکتر مهم و با ارزشی برای فیلم اوله .. رباتی که در سمت خوب داستان قرار داره .. رباتی که روشنایی و انسانیت در وجود خودش داره.و حالا شدیداً نسبت به مقدار نقشی که در فیلم های آینده داره کنجکاوم .. به من باشه میگم بذارید این ربات بازم تو داستان فیلم دست داشته باشه و ... !






سکانس ها و ریزه کاری هایی زیادی تو طول فیلم هست که دوست دارم بهشون اشاره کنم و ازشون حرف بزنم ولی هر چقدر فکر می کنم می بینم الان بیشتر دوست دارم اون سکانس ها رو دوباره تماشا کنم تا اینکه درباره شون حرف بزنم. و کافیه بگیم این فیلم همه چیز داره؛ یه فیلم سراسر هیجان و پر از زیباییه، از هر لحاظ .. داستانی، موسیقی، جلوه های تصویری و الا آخر  ... تاریکی داره، روشنایی داره و تمام احساسی که میشه از یک سری نوستالژیک مثل جنگ ستارگان بدست آورد درش گنجونده شده. دیدن یک دنیای آشنا (A long time ago in a galaxy far, far away) ، خوش گذروندن با محیط و ربات ها و داشتن یک ربات بی نهایت بامزه جدید (بی-بی-8) ، از دست دادن یک دوست قدیمی (هان) ، بدست آوردن یک ماجراجوی جدید (ری) ، دیدن یک کورسوی امید برای بازگشت به روزهای خوب (لوک)، تلاش برای بیشتر لکه افکندن بر روی روشنایی ها (توسط کایلو  و اسنوک) و ... من حتی تونستم با لوکیشنی مثل جاکو هم ارتباط برقرار کنم.





و برام مهم نیست که نقدهای منفی، متنفران فیلم از چه صحبت می کنند ... حاضرم به حرفشون گوش بدم، بعضی نارضایتی های اونا رو درک می کنم؛ اینکه باید به هان بعد از اون اتفاق بهای  بیشتری داده میشد، بزرگترین ایرادی بود که تونستم باهاشون ابراز همدردی کنم ولی از طرفی فکر می کنم داستان باید تحرک پیدا می کرد و مجال توقف رو نداشتیم .. و خب، احساسی که دارم رو نمی تونم کنار بزنم؛ من این فیلم رو فوق العاده دوست داشتم و به یاد ندارم طی چند سال اخیر سر دیدن فیلمی اینقدر هیجان زده شده باشم.


جمع بندی؟ می دونم از خیلی چیزها صحبت نکردم ... هنوز دارم درون خاطره دیدن این فیلم چرخ میزنم و باز نکات مختلفی به ذهنم خطور می کنه ... مثل هان سولو شدن دوباره هریسون فورد به نحو احسن و یا صحبت درباره کری فیشر و اینکه دوست داشتم نقشش بیشتر باشه. (که فکر کنم شماره بعد اینطور میشه) ، و یا مثلاً نقش اطرافیان کایلو رن و بهتر شخصیت دادن به اون کارکترها یا صحنه های پرواز با میلینیوم فالکون که سوپر هیجان انگیز دنبال میشد یا لوک .. لوک .. لوک! فیلم دوم حتی اگه بخواد افتضاح باشه هم بخاطر لوک ارزش دیدن رو خواهد داشت. بزن بریم .. من که ایندفعه با نیشی باز لحظات رو میشمرم و آماده اکران فیلم بعدی میشم ... مطمئناً جی جی حرف های دیگری برای گفتن خواهد داشت .. می دونم که از پسش برمیاد.


10/10


کل فیلم یک طرف، این ابر سکانس هم یک طرف :







++










Ran - 1985​ - Kurosawa

Ran - 1985



وای .. چه فیلم خوبی ... ! اینجور وقت هاست که باید از واژه "شاهکار" استفاده کنید.

اول از همه باید به این اشاره کنم که من آشنایی خاصی با نمایشنامه "شاه لیر" اثر شکسپیر نداشتم، اسمشُ بارها شنیده بودم ولی خب ... ! و صرفاً بخاطر این فیلم و کنجکاوی‌ای که قبل از دیدن اثر بهم دست داد به سراغ خوندن خلاصه ای از نمایشنامه رفتم تا کمی آماده باشم و وقتی که دیدن فیلم Ran رو تمام کردم، به ابهت این اثر هنری پی بردم .. مسلماً من نمی تونم از درک کردن قطعی اثر شکسپیر صحبت کنم (دوست دارم بعدها این درک رو تجربه کنم، بیشتر با این فضا آشنا بشم) ولی فعلاً دوست دارم از کوروساوا و نگاه هنرمندانه ای که در فیلم Ran داشته تعریف کنم؛ بگم که چقدر فیلم رو پسندیدم .. اینکه حتی در همون ابتدای فیلم هم با دیدن لحظات گفتگوی پادشاه با فرزندانش و اینکه در چه محیط زیبایی، پر از سبزه و دل انگیزی به سر می بردند مدهوش وار به صفحه پیش روی خودم خیره موندم و فهمیدم که قراره با یک اثر درجه یک روبرو بشم. خوشحالم که این احساس به خوبی به ثمر نشست و از اینکه چنین روایت داستان و پایان بندی فوق العاده خوبی رو به چشم دیدم رضایت کامل دارم.

پریدن از فیلم های دهه 50 کوروساوا به دهه 80 کمی تا قسمتی واسم عجیب بود .. انتظار تفاوتی به این عظیمی رو نداشتم؛ اینکه دو فیلم قبلی به اعماق جامعه ژاپن پرداخته بودند در نوع خودشون بسیار عالی بودند و حالا به یک داستان حماسی و بی نهایت زیبا پرداختیم .. و چقدر این داستان به دل من نشست .. فوق العاده بود.

سوالی که بعد از دیدن فیلم سخت منو مشغول خودش کرده بود این بود که اول از چه چیز فیلم حرف بزنم و بعد دیدم نمیشه درست دست روی بخش خاصی گذاشت و فقط باید با موج احساساتی که منو احاطه کرده حرکت کنم و هر چیزی به ذهنم میرسه بگم .. پس آماده باشید .. چون متنم قراره کمی درهم برهم به نظر میرسه ...

همه خوبی های این فیلم از بخش داستان و شخصیت پردازی شکل می گیره .. شکوه داستانی و عمق شخصیت پردازی پادشاه و اطرافیانش رفته رفته در طول فیلم بیشتر به ذهن بیننده قالب میشه .. باورپذیری فضا و همراه شدن و یا تنفر پیدا کردن از شخصیت ها به سادگی شکل می گیره و حتی دلقک داستان هم نقش بی نهایت جالبی رو در تخریب چهره ای که تا بحال خندان و بشاش تصور می کردیم داره. شاید انصاف نباشه که "حتی" رو در کنار اسم دلقک داستان بیارم ... چون تاثیرگذاری حضور این کارکتر بر روی صحنه ها پررنگ تر از اون چیزیه که بشه اونو یه کارکتر خیلی فرعی لقب داد اما بهرحال صحبت من از شخصیت های پخته داستانه که بهتر از این نمیشد اونا رو به نسخه ای ژاپنی تبدیل کرد. وجود هر کدوم از کارکترهای فیلم و هر قدمی که اونا برمی داشتن حس تراژدی فیلم رو دردناک تر و بهتر از قبل می کرد.

هر چند صحنه های نبرد جنگی زیاد نبودن (حداقل من اینطور احساس کردم) ولی احساس تاریخی مخوف و باحالی درونشون نهفته بود. دیدن سپاهیان ژاپنی و ارتش های مخالف با هم در این اندازه و عظمت و در اون دشت های وسیع در نوع خودش بسیار باحال و دلچسب بود. اینکه چطور از استراتژی رفتن درون جنگل استفاده میشد و اینکه چطور فرمان ها داده میشد، سیستم های نظامی پیاده میشد و شکل دهی پیاده و سواره صورت می گرفت .. همه جز نکات جالب انگیز فیلم بودند.

من عاشق زبان ژاپنی ام .. از دیدن انیمه که یکی از علائق اصلیمه گرفته تا فیلم های ژاپنی و هر چیزی که به این زبان مربوط بشه ... همه رو دوست دارم و فکر می کنم زبان ژاپنی خصوصاً در قالب یک کار تاریخی بسیار جذبه کار رو بالا میبره .. رفتن به عمق یک فضای تاریخی و ژاپنی وقتی زیباتر میشه که دیالوگ هایی خوب برای اثر نوشته بشه و این کار در Ran به خوبی انجام گرفته بود. دیالوگ هایی مثل "انسان گریه می کنه و به دنیا میاد و وقتی که به اندازه کافی گریه کرد، می میره!" ... و یا "در یک دنیای دیوانه، این فقط دیوانگان هستند که عاقلند" و یا اصلاً تکه های صحبت پادشاه در هر نقطه ای از فیلم .. حرف از بهشت زدن و ... ! دیالوگ های خیلی خوبی رو در جای جای فیلم داشتیم که میشه بهشون اشاره کرد.

[کمی با اسپویلر] اما بهترین قسمت فیلم لحظات پایانی اونه .. تو نیمه دوم هر چه جلوتر رفتیم، حس داستان و مسیری که طی می کردیم بهتر از قبل شد و فایده ای نداشت .. باید با روالی که قراره اتفاق بیافته روبرو بشید : با اینکه اون احساس شک و دودلیِ ترسناک مربوط به سناریوی تلخ پیش روی شماست، با تک تک سلول های بدنتون عطشی رو برای دیدن لحظات آخر دارید .. دوست دارید این تراژدی رو به انتها برسونید و .. میرسونید .. و بعد یک ایول جانانه به کوروساوا میگید .. از اینکه چه اقتباس زیبایی انجام داده به وجد میاید و این فیلم رو به لیست فیلم های مورد علاقه خودتون از کوروساوا اضافه می کنید ... این روالیه که شما طی می کنید .. خیلی سخت میشه با رفتن به سراغ Ran از طی کردن چنین روالی دوری کرد!

و پیاده سازی صدای اون فلوت عذاب آور (از نوع خوب!!) چقدر محکم بر روی صحنه ها و سکانس های فیلم سنگینی می کرد .. بخش های فلوت موسیقی متن فیلم خیلی عالی بودن .. بار زیبایی داستان بخاطر این استفاده به جا و سنجیده از فلوت بالاتر از حالت معمول رفته بود و اینم یکی دیگه از نکات مثبت اقتباس کوروساوا و برگردوندن این نمایشنامه به فضای ژاپنی بوده؛ جایی که میشه از موسیقی سنتی ژاپن هم برای بهتر به رخ کشیدن این تراژدی استفاده کرد.

9/10

صحنه‌هایی از فیلم :